من او را دیده از نادر نادرپور اشعار پراکنده 101

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

من او را دیده بودم

1 من او را دیده بودم

2 نگاهی مهربان داشت

3 غمی در دیدگانش موج می زد

4 که از بخت پریشانش نشان داشت

5 نمی دانم چرا هر صبح ، هر صبح

6 که چشمانم به بیرون خیره می شد

7 میان مردمش می دیدم و باز

8 غمی تاریک بر من چیره می شد

9 شبی در کوچه ای دور

10 از آن شب ها که نور آبی ماه

11 زمین و آسمان را رنگ می کرد

12 از آن مهتاب شب های بهاری

13 که عطر گل فضا را تنگ می کرد

14 در آنجا ، در خم آن کوچه ی دور

15 نگاهم با نگاهش آشنا شد

16 به یک دم آنچه در دل بود ، گفتیم

17 سپس چشمان ما از هم جدا شد

18 از آن شب ، دیگرش هرگز ندیدم

19 تو پنداری که خوابی دلنشین بود

20 به من گفتند او رفت

21 نپرسیدم چرا رفت

22 ولی در آن شب بدرود ، دیدم

23 که چشمانش هنوز اندوهگین بود

24 ای آشنای من

25 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

26 تا پر کنیم جام تهی از شراب را

27 وز خوشه های روشن انگورهای سبز

28 در خم بیفشریم می آفتاب را

29 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

30 تا چون شکوفه های پرافشان سیب ها

31 گلبرگ لب به بوسه ی خورشید وا کنیم

32 وانگه چو باد صبح

33 در عطر پونه های بهاری شنا کنیم

34 برخیز و بازگرد

35 با عطر صبحگاهی نارنج های سرخ

36 از دور ، از دهانه ی دهلیز تک ها

37 چون باد خوش ، غبار برانگیز و بازگرد

38 یک صبح خنده رو

39 وقتی که با بهار گل افشان فرارسی

40 در بازکن ، به کلبه ی خاموش من بیا

41 بگذار تا نسیم که در جستجوی تست

42 از هر که در ره است ، بپرسد نشانه هات

43 آنگاه ، با هزار هوس با هزار ناز

44 برچین دو زلف خویش

45 آغاز رقص کن

46 بگذار تا بخنده فرود اید آفتاب

47 بر صبح شانه هات

48 ای آشنای من

49 برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

50 تا چون به شوق دیدن من بال و پر زنند

51 بر شاخه ی لبان تو ، مرغان بوسه ها

52 لب بر لبم نهی

53 تا با نشاط خویش مرا آشنا کنی

54 تا با امید خویش مرا آشتی دهی

55 (اشعار نادر نادرپور)

56 بوته ی خشکیده ام ز بوسه ی خورشید

57 غنچه ی مرگم که عطر زندگیم نیست

58 بنده ی پیرم که از نهیب حوادث

59 راه رهایی ز دام بندگیم نیست

60 تار پر از ناله ام، به زخمه مکوبم

61 رنجه مدارم ازین شکنجه ، خدا را

62 برده ی پیرم که برده ام همه بر دوش

63 ناله کنان ، تخته سنگ های بلا را

64 ناله ی من رخنه کند به دل سنگ

65 ناخن من لطمه کی زند به تن کوه

66 چنگ تهی مانده ام که زخمه ی تقدیر

67 پر کندم از هزار نغمه ی اندوه

68 اشک فریبم ، نه اشک شادی و ماتم

69 اشک گناهم ، نه اشکی پاکی و پرهیز

70 ای غم شیرین ! مرا به خویش میالای

71 ای دل غمگین !‌ مرا به خویش میاویز

72 قطب زمینم که آفتاب نبینم

73 شام خزانم که جز ملال ندانم

74 باد سیاهم که چون ز راه درایم

75 غیر غبارت به دیدگان نشانم

76 بار خدایا !‌ نشاط زندگیم نیست

77 گرچه دلم بارها ز مرگ هراسید

78 ای همه مردم !‌ مرا چنانکه منستم

79 باز ببینید و باز هم نشناسید

80 (اشعار نادر نادرپور)

81 ابلیس ، ای خدای بدی ها !‌ تو شاعری

82 من بارها به شاعریت رشک برده ام

83 شاعر تویی که این همه شعر آفریده ای

84 غافل منم که این همه افسوس خورده ام

85 عشق و قمار شعر خدا نیست ، شعر تست

86 هرگز کسی به شعر تو بی اعتنا نماند

87 غیر از خدا که هیچ یک از این دو را نخواست

88 در عشق و در قمار کسی پارسا نماند

89 زن شعر تست با همه مردم فریبی اش

90 زن شعر تست با همه شور آفریدنش

91 آواز و می که زاده ی طبع خدا نبود

92 این خوردنش حرام شد ، آن یک شنیدنش

93 در بوسه و نگاه تو شادی نهفته ای

94 در مستی و گناه تو لذت نهاده ا ی

95 بر هر که در بهشت خدایی طمع نبست

96 دروازه ی بهشت زمین را گشاده ا ی

97 اما اگر تو شعر فراوان سروده ای

98 شعر خدا یکی است ، ولی شاهکار اوست

99 شعر خدا غم است ، غم دلنشین و بس

100 آری ، غمی که معجزه ی آشکار اوست

101 دانم چه شعرها که تو گفتی و او نگفت

102 یا از تو بیش گفت و نهان کردم نام را

103 اما اگر خدا و ترا پیش هم نهند

104 ایا تو خود کدام پسندی ، کدام را ؟

105 (اشعار نادر نادرپور)

106 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

107 آب از گلوی تشنه ی نودانها

108 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

109 جز هایهای زاری بارانها

110 بر لوح آسمان مسین می ریخت

111 طرح کلاغ پر زده ای از بام

112 پلک ستاره ها همه بر هم بود

113 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

114 من در اتاق کوچک او بودم

115 بر گردنم حمایل بازویش

116 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

117 عطر بهار تازه ی گیسویش

118 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

119 چشمش در آرزوی چراغی بود

120 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

121 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

122 بر شیشه های پنجره می لغزید

123 رگبار قطره های گل اندوده

124 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

125 باران اشک های غم آلوده

126 می خواند و می گریست به دلتنگی

127 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

128 از نیش یادها جگرش می سوخت

129 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

130 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

131 چشمم در آرزوی چراغی نیست

132 دانم که در چنین شب نافرجام

133 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

134 در این اتاق کوچک دربسته

135 می افشرم به سینه خیالش را

136 بیهوده در دلی که پشیمان است

137 می پروردم امید وصالش را

138 امشب ، زمین سوخته می نوشد

139 آب از گلوی تشنه ی نودانها

140 وز کوچه ها به گوش نمی اید

141 جز هایهای زاری بارانها

142 (اشعار نادر نادرپور)

143 چه می گویید ؟

144 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

145 کجا شهد است ؟ این اشک

146 اشک باغبان پیر رنجور است

147 که شب ها راه پیموده

148 همه شب تا سحر بیدار بوده

149 تاک ها را آب داده

150 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده

151 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده

152 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده

153 چه می گویید ؟

154 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

155 کجا شهد است ؟ این خون است

156 خون باغبان پیر رنجور است

157 چنین آسان مگیریدش

158 چنین آسان منوشیدش

159 شما هم ای خریداران شعر من

160 اگر در دانه های نازک لفظم

161 و یاد ر خوشه های روشن شعرم

162 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست

163 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است

164 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است

165 شما از خون من مستید

166 از خونی که می نوشید

167 از خون دلم مستید

168 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون

169 مرا هر شعر دریایی است

170 دریایی است لبریز از شراب خون

171 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟

172 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟

173 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟

174 مرا این کاسه ی خون است

175 مرا این ساغر اشک است

176 چنین آسان مگیریدش

177 چنین آسان منوشیدش

178 (اشعار نادر نادرپور)

179 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

180 آب از گلوی تشنه ی نودانها

181 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

182 جز هایهای زاری بارانها

183 بر لوح آسمان مسین می ریخت

184 طرح کلاغ پر زده ای از بام

185 پلک ستاره ها همه بر هم بود

186 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

187 من در اتاق کوچک او بودم

188 بر گردنم حمایل بازویش

189 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

190 عطر بهار تازه ی گیسویش

191 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

192 چشمش در آرزوی چراغی بود

193 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

194 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

195 بر شیشه های پنجره می لغزید

196 رگبار قطره های گل اندوده

197 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

198 باران اشک های غم آلوده

199 می خواند و می گریست به دلتنگی

200 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

201 از نیش یادها جگرش می سوخت

202 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

203 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

204 چشمم در آرزوی چراغی نیست

205 دانم که در چنین شب نافرجام

206 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

207 در این اتاق کوچک دربسته

208 می افشرم به سینه خیالش را

209 بیهوده در دلی که پشیمان است

210 می پروردم امید وصالش را

211 امشب ، زمین سوخته می نوشد

212 آب از گلوی تشنه ی نودانها

213 وز کوچه ها به گوش نمی اید

214 جز هایهای زاری بارانها

215 (اشعار نادر نادرپور)

216 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم

217 کاین همه درد مرا امید دوا نیست

218 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است

219 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست

220 نشتر خونریز خارهای پر از زهر

221 می ترکاند حباب زخم تنم را

222 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم

223 می مکد آهسته شیره ی بدنم را

224 کرکس پیری که آفتابش خوانند

225 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار

226 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ

227 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار

228 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر

229 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری

230 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور

231 برکشد از رخم شانه هام ، دماری

232 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام

233 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت

234 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر

235 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت

236 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است

237 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست

238 بر سرم ای سرنوشت !‌ کرکس پیری است

239 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست

240 موم تنم در آفتاب بسوزان

241 مغز سرم را به کرکسان هوا ده

242 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز

243 خاک وجود مرا به باده فنا ده

244 (اشعار نادر نادرپور)

245 گهواره ی دو چشم سیاه تو

246 آرامگاه کودکی من بود

247 گویی مرا چو در دل شب زادند

248 در من چراغ عشق تو روشن بود

249 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت

250 از آن ، نسیم موی تو می آمد

251 برق نگاه من چو بر او می تافت

252 از سوی او به سوی تو می آمد

253 شب ها چو قصه های کهن می گفت

254 در گوش من صدای تو می پیچید

255 چون تار مویی از سر خود می کند

256 گویی که تار موی ترا می چید

257 در بوسه های وحشی شیرنیش

258 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت

259 در گریه های گرم گوارایش

260 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت

261 جفت منی که بسته به من بودی

262 وز من ترا ندیده جدا کردند

263 آنگه چو گریه های مرا دیدند

264 نام ترا دوباره صدا کردند

265 چون غیر او نبود ترا نامی

266 عمری تلاش در پی او کردم

267 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت

268 با خواب و با خیال تو خو کردم

269 در هر رخی که رنگ جمالی داشت

270 سیمای آشنای ترا دیدم

271 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود

272 تصویر دلربای ترا دیدم

273 اما اگر تو زاده شدی با من

274 پیش من چگونه سفر کردی ؟

275 چون چشم من همیشه ترا می جست

276 از چشم من چگونه حذر کردی ؟

277 امروز ، آفتاب امید من

278 در نیمروز زندگی خویش است

279 حیران به راه رفته فرو مانده

280 اندیشه می کند که چه در پیش است

281 آه ای کسی که دل به تو می بندم

282 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟

283 آیا تو ای امید جوان مانده

284 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟

285 چرا ز کوزه ی ماه امشب

286 نمی برون نتراویدست ؟

287 چرا نگاه خدا ، دیگر

288 درین خرابه نکاویدست ؟

289 ستارگان طلایی خشم

290 چرا به باد فنا رفتند ؟

291 پرندگان طلایی بال

292 چرا به کام بلا رفتند ؟

293 چرا درین شب بی فرجام

294 ز هیچ سو نوزد بادی ؟

295 چرا به گوش نیاویزد

296 طنین وحشی فریادی ؟

297 چرا به خاک نریزد نرم

298 غبار سربی بارانی ؟

299 چرا ز خواب نخیزد باز

300 زمین به نعره ی طوفانی ؟

301 زمین و من ، دو تب آلودیم

302 پر از تشنج هذیان ها

303 نهفته در دل ما خاموش

304 لهیب آتش عصیان خا

305 زمین و من ، دو غضبناکیم

306 لب از خروش فروبسته

307 ز گیر و دار عبث ، رنجور

308 ز پیچ و تاب عبث ، خسته

309 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

310 تویی که از من و او دوری

311 تو از فشار غضب لالی

312 تو از هجوم حسد کوری

313 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

314 تویی که تیره چو کابوسی

315 برو که در تو نمی بینم

316 فروغ شعله ی فانوسی

317 من از تو پیرترم ، ای شب

318 من از تو کورترم ، ای ماه

319 چرا چراغ نمی گیرید

320 مرا به پیچ و خم این راه ؟

321 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر