لرزید در عمیق از نصرت رحمانی اشعار پراکنده 17

نصرت رحمانی

آثار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

لرزید در عمیق آینه تصویر

1 لرزید در عمیق آینه تصویر

2 پر زد کلاغی از لب دیوار

3 بادی وزید و پنجره را بست

4 باران گرفت نرم

5 اندوه خیمه بست

6 با خویش مرد گفت

7 احساس می کنم

8 تا مرز بی نهایت

9 آنجا که انجماد

10 در روح هر روان شده ای جاریست

11 راهی دراز نیست

12 اما خدا اگرچه بزرگ است

13 و عادل و کریم

14 بی شک در انتظر لاشه ی من نیست

15 باری سخن دراز شد

16 از لابه لای زخم خرافات

17 میراث رفتگان

18 چرک آب باز شد

19 بهتر که بگذریم

20 اینک سه هفته می گذرد، اسلحه ی من

21 خمیازه می کشد، درون کشوی میز

22 برخاست

23 تک تک فشنگ چید در انباره ی خشاب

24 و روبروی آینه

25 آرام ایستاد

26 نیم رخ

27 هدف گرفت میان شقیقه را

28 خوردند ثانیه ها یک دقیقه را

29 و

30 زیر لب شمرد

31 یک

32 دو

33 و ماشه را چکاند

34 گمپ انفجار دود

35 در روی آینه ترکی همچو عنکبوت

36 رویید

37 تصویر مرد

38 از عمق آینه

39 در پشت آینه

40 دیوانه وار قهقهه سر داد

41 باران گرفته بود

42 در پشت شیشه ها

43 می کوفت مشت،

44 باد.

45 هنگامه نشسته بود ، من گفتم

46 هنگام رسیده است باید راند

47 سجاده پلک نازنین بگشای

48 باید که نماز آخرین را خواند

49 تر کن لب را به بوسه بدرود

50 بگشای دو بال بادبان در باد

51 ای مویت کمین گه ظلمت

52 در نی نی چشم من نگاهی کن

53 خون نیست ، سرشک نیست

54 گرداب است

55 هنگامه رسیده ، فتنه در خواب است

56 باید که گذر کنم من گفتم

57 سجاده زلف را چو افشاندی

58 تردید تعمد است قلبم گفت

59 از فاصله دو

60 مرز هیچ وپوچ

61 از معبر چشمهای هم ، در هم

62 لب دوختی و نگاه گرداندی

63 یعنی که ، سکان به دست تردید است

64 ای فاصله دو مرز روح و تن

65 ای لحظه جاودانگی ، اسمت

66 ای قبله شب نشستگان ، چشمت

67 شب می شکند

68 سجاده زلف را چو افشاندی

69 تردید تعمدیست بر هر پا ی

70 من می شکفم چو می وزی بر من

71 ای فاصله دو مرز روح و تن

72 جادویی شعر من بمان با من

73 بنشین به کنارم ار غمی داری

74 بشکن ، بشکن پیاله را ، باری

75 هنگام گذشته است آه …

76 آری

77 ((نصرت رحمانی))

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر