در گفتگوی از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 15

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

در گفتگوی ما

1 در گفتگوی ما

2 فنجان تو كوهستانی ست

3 وقتی كه به واژه های تو نما می بخشد

4 وقتی كه واژه های ما نما می گیرند

5 چشمان تو روح هندسی شان را

6 در كوهستان پنهان می سازند

7 چشمان تو روح هندسی دارند

8 وقتی كه فنجان تو كوهستانی ست

9 و واژه كه از كنار دست چپ تو

10 می افتد

11 می افتد در دهان راست من

12 در گفتگوی ما

13 آن دم كه نگاه صخره در نگاه پر

14 می ماند

15 او ضلع مربع پریدن را

16 می داند

17 آنگاه كویر مشكل را

18 از فاصله ساختند

19 آغاز مرغ بود

20 آغاز بال پایدار

21 و مرغ اول جهان ناگاه

22 وقتی كه كویر مشكل را

23 از فاصله ساختند

24 فریادی سخت بركشید

25 و سمت شن ها را آشفت

26 فریاد میان آب افتاد

27 و آب

28 با زمزمه تارهای صوتی را لرزاند

29 و حافظه ی قنات را باد آزرد

30 وقتی كه تارهای صوتی

31 در گوشت آب

32 می لرزید

33 و بین آسمان و صبحانه

34 آوار بیزاری ست

35 وقتی كه بیزاری

36 در خستگی كاغذ

37 ناسازی اعداد

38 آوار شود

39 و خستگی كاغذ بیمار رقم

40 با دست قدم روی صدایی بگذارم

41 كه طول مدید خون اسبی را

42 وقتی كه جوان بودم

43 در كوچه های تنگ شیهه می كرد

44 قلبی كه جنگل مؤنث ضربان است

45 اینك

46 با طول مدید خون من

47 رفتاری مردانه دارد

48 در حاشیه ی مرگ

49 چشمان ستاره های نوسال

50 می رفتند

51 در گوشت ماه

52 خون مثل برج هایی از چرم

53 پرچم شده بود

54 مثل شكل چهار

55 یارن جلوتر همه ترسیده بودند ، ولی با ما

56 از ترس سخن نمی كردند

57 در هرم روان ریگ

58 با عشق به ریگ

59 با حالت دسته های گندم می رفتیم

60 و ساعت همواره

61 فردا و سه دقیقه بود

62 در حاشیه ی مرگ

63 شلاق گونه های خورشید

64 و ماه

65 تنها شده بود

66 شب را به صحبتی

67 من

68 در سطح كوچكی

69 خلوت كردم

70 سطحی عزیز و پهناور را

71 وقتی

72 به صحبت تو نشستم

73 لحن تو تخت آسایش شد

74 صبح دهان تو

75 این حجره ی فراغت من

76 انسان سالیا را تا كوچه های تاول برد

77 دیدم صدای تو

78 ظهر همه صداهاست

79 انسان رفته ی رؤیا را

80 چندانكه سالیا

81 از كوچه های تاول باز آورد

82 گفتم صدای آدمی

83 ظهر همه صداهاست

84 و ظهر زحمت

85 زوبین ظهر

86 از طول دره ها

87 گلوی بادها

88 گریخت

89 در كوچه های افسانه

90 اینك

91 پلكی به خواب می رود

92 پایی برهنه ، تاول را

93 سرشار عطر

94 می كشند

95 طفلی كه پرورش بود

96 آنجا در آن عزیز پهناور

97 طفلی كه ناگهانی بود

98 از اسكناس عیدی كشتی

99 می سازد

100 كه بارش از اعداد است

101 از سطح كوچك تو

102 از اندكی كه مردمك توست

103 از تنگه های دور

104 می آیم

105 از بادبان های بی باد

106 كز پلك تو

107 ترحم بند را

108 فریاد كرده اند

109 من از مسافت رنگ

110 من از بلاغت نور

111 می آیم

112 ……….

113 و شكل راه رفتن تو

114 معنای مثنوی است

115 در حالت عمیق عزیمت

116 كه منظره ی راه

117 بازوی صحرایی مرا به تكان می آرد

118 در حالت عمیق عزیمت شتاب های موازی

119 در گردی مچ تو به هم می رسند و

120 باد

121 صفات باد

122 شكل عزیز زانو را

123 كه قدرت و اطاعت را با هم دارد

124 تصویر می كند

125 تا قیصر از كف پای تو

126 قوس بلند طاق نصرت را

127 برگیرد

128 در حالت عمیق عزیمت كه سمت نیمرخ تو برابر نگهم ماند

129 پرواز طوطیان

130 جغرافیای صورت من را در هم ریخت

131 و آسمان

132 كه بایر از درخشش های آبی می شد

133 ناگاه

134 نام تو از تمام جهت ها

135 می آمد

136 وقتی كه باز می آیی

137 نام تو را

138 تمام جهت ها

139 رسم می كنند

140 و در گذار دامن تو دانه های شن

141 بر ریشه های پیدا

142 پیراهن عبور شعاع

143 می پوشد

144 پیشانی تو وسعت شیشه است

145 وقتی كه باز می آیی

146 و هر درخت ، بوسه است

147 وقتی كه مفصل تو ملاقاتی است

148 بین صفات باد و تكبیر توفان

149 و در هوای دهكده پیشانی تو وسعت اطراف هجر را

150 محدود می كند

151 تو باز می آیی با موجی از خلیج احمر

152 و گامی از عصای موسی

153 و شكل راه رفتن تو

154 معنای مثنوی است

155 و روح مولوی است اینك

156 كز ساق تو حكایت نی را

157 بر می دارد

158 (اشعار یدالله رؤیایی)

159 در كوچه های شن بی دیوار

160 با نام كوچه های بسیار

161 بسیار می دویدم

162 فریادم از تأنی تا می شد

163 در تای مهربان دفتر ها

164 و راهم از عروسك های نور

165 جشن درختكاری بود

166 كز شعله های گردن هاشان

167 از گردن های شعله ای

168 دست و پرنده جاری بود

169 همواره بود راهم اما من

170 همواره شیب می جستم

171 با ما پرنده های پر از پژواك

172 با ما پرنده های پریدن در خاك

173 مثل كبوتر شخم

174 وقت عبور بركت از خاك

175 وقتی كه گام گل میعان می گیرد

176 اینك كه دست های ما را به روی فریاد

177 بسته اند

178 در لحظه ی میان گودال

179 بسایر مانده ایم و صدایی

180 حتی صدای پر

181 دیگر

182 نمی كنیم

183 از ترس بودم

184 از شرم بودم

185 از سایه ی كنار تو بودم

186 دست من از سكوت پهلوهایت بود

187 و آن مایع تپنده ی محبوس

188 از پله های مردانه بالا می رفت

189 وقتی كه در فضای عظیم ترس

190 در لثه ی كبود تو دندان های دیوانه ام را

191 كشف كردم

192 چون برج كاه سوختم

193 و لثه ی تو احتضاری حیوانی داشت

194 ماه برهنه حاشیه ی شن گریست

195 و مایع حیات ، مرا برد

196 از ترس بودم

197 از شرم بودم

198 از فرصت تمام شدن

199 از حیف ، از نفس بودم

200 وقتی كه پر

201 در ناف نور گذر می كرد

202 گفتی تمام منظره هایت را

203 پرت كن

204 اما من

205 باغی در آستان زمستان بودم

206 ………

207 زیرا خلاصه ی تن تو در انگشت های كپسولی است

208 كه من خلاصه می شوم

209 وقت جنون پوستی ارتباط

210 هربار

211 كه این كلید بار گشودن دارد

212 و در كنار این عصب مستعار

213 صد شیرخواره رشد طبیعی شان را

214 با یاد زانوان و از یاد می برند

215 در زانوی تو

216 چهره ی یك شیرخواره تا ابد

217 بی رشد مانده است

218 وقت جنون پوستی ارتباط

219 باغ مثلث تو

220 منظومه ی سیاه كلاغان را

221 از قله ی سپیدار

222 پر می دهد

223 منظومه ی سیاه تو

224 پرواز هوشیار كلاغان است

225 وقتی خلاصه می شوم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر