-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آنگاه كویر مشكل را
2 از فاصله ساختند
3 آغاز مرغ بود
4 آغاز بال پایدار
5 و مرغ اول جهان ناگاه
6 وقتی كه كویر مشكل را
7 از فاصله ساختند
8 فریادی سخت بركشید
9 و سمت شن ها را آشفت
10 فریاد میان آب افتاد
11 و آب
12 با زمزمه تارهای صوتی را لرزاند
13 و حافظه ی قنات را باد آزرد
14 وقتی كه تارهای صوتی
15 در گوشت آب
16 می لرزید
17 و بین آسمان و صبحانه
18 آوار بیزاری ست
19 وقتی كه بیزاری
20 در خستگی كاغذ
21 ناسازی اعداد
22 آوار شود
23 و خستگی كاغذ بیمار رقم
24 با دست قدم روی صدایی بگذارم
25 كه طول مدید خون اسبی را
26 وقتی كه جوان بودم
27 در كوچه های تنگ شیهه می كرد
28 قلبی كه جنگل مؤنث ضربان است
29 اینك
30 با طول مدید خون من
31 رفتاری مردانه دارد
32 در حاشیه ی مرگ
33 چشمان ستاره های نوسال
34 می رفتند
35 در گوشت ماه
36 خون مثل برج هایی از چرم
37 پرچم شده بود
38 مثل شكل چهار
39 یارن جلوتر همه ترسیده بودند ، ولی با ما
40 از ترس سخن نمی كردند
41 در هرم روان ریگ
42 با عشق به ریگ
43 با حالت دسته های گندم می رفتیم
44 و ساعت همواره
45 فردا و سه دقیقه بود
46 در حاشیه ی مرگ
47 شلاق گونه های خورشید
48 و ماه
49 تنها شده بود
50 شب را به صحبتی
51 من
52 در سطح كوچكی
53 خلوت كردم
54 سطحی عزیز و پهناور را
55 وقتی
56 به صحبت تو نشستم
57 لحن تو تخت آسایش شد
58 صبح دهان تو
59 این حجره ی فراغت من
60 انسان سالیا را تا كوچه های تاول برد
61 دیدم صدای تو
62 ظهر همه صداهاست
63 انسان رفته ی رؤیا را
64 چندانكه سالیا
65 از كوچه های تاول باز آورد
66 گفتم صدای آدمی
67 ظهر همه صداهاست
68 و ظهر زحمت
69 زوبین ظهر
70 از طول دره ها
71 گلوی بادها
72 گریخت
73 در كوچه های افسانه
74 اینك
75 پلكی به خواب می رود
76 پایی برهنه ، تاول را
77 سرشار عطر
78 می كشند
79 طفلی كه پرورش بود
80 آنجا در آن عزیز پهناور
81 طفلی كه ناگهانی بود
82 از اسكناس عیدی كشتی
83 می سازد
84 كه بارش از اعداد است
85 از سطح كوچك تو
86 از اندكی كه مردمك توست
87 از تنگه های دور
88 می آیم
89 از بادبان های بی باد
90 كز پلك تو
91 ترحم بند را
92 فریاد كرده اند
93 من از مسافت رنگ
94 من از بلاغت نور
95 می آیم
96 ……….
97 و شكل راه رفتن تو
98 معنای مثنوی است
99 در حالت عمیق عزیمت
100 كه منظره ی راه
101 بازوی صحرایی مرا به تكان می آرد
102 در حالت عمیق عزیمت شتاب های موازی
103 در گردی مچ تو به هم می رسند و
104 باد
105 صفات باد
106 شكل عزیز زانو را
107 كه قدرت و اطاعت را با هم دارد
108 تصویر می كند
109 تا قیصر از كف پای تو
110 قوس بلند طاق نصرت را
111 برگیرد
112 در حالت عمیق عزیمت كه سمت نیمرخ تو برابر نگهم ماند
113 پرواز طوطیان
114 جغرافیای صورت من را در هم ریخت
115 و آسمان
116 كه بایر از درخشش های آبی می شد
117 ناگاه
118 نام تو از تمام جهت ها
119 می آمد
120 وقتی كه باز می آیی
121 نام تو را
122 تمام جهت ها
123 رسم می كنند
124 و در گذار دامن تو دانه های شن
125 بر ریشه های پیدا
126 پیراهن عبور شعاع
127 می پوشد
128 پیشانی تو وسعت شیشه است
129 وقتی كه باز می آیی
130 و هر درخت ، بوسه است
131 وقتی كه مفصل تو ملاقاتی است
132 بین صفات باد و تكبیر توفان
133 و در هوای دهكده پیشانی تو وسعت اطراف هجر را
134 محدود می كند
135 تو باز می آیی با موجی از خلیج احمر
136 و گامی از عصای موسی
137 و شكل راه رفتن تو
138 معنای مثنوی است
139 و روح مولوی است اینك
140 كز ساق تو حكایت نی را
141 بر می دارد
142 (اشعار یدالله رؤیایی)
143 در كوچه های شن بی دیوار
144 با نام كوچه های بسیار
145 بسیار می دویدم
146 فریادم از تأنی تا می شد
147 در تای مهربان دفتر ها
148 و راهم از عروسك های نور
149 جشن درختكاری بود
150 كز شعله های گردن هاشان
151 از گردن های شعله ای
152 دست و پرنده جاری بود
153 همواره بود راهم اما من
154 همواره شیب می جستم
155 با ما پرنده های پر از پژواك
156 با ما پرنده های پریدن در خاك
157 مثل كبوتر شخم
158 وقت عبور بركت از خاك
159 وقتی كه گام گل میعان می گیرد
160 اینك كه دست های ما را به روی فریاد
161 بسته اند
162 در لحظه ی میان گودال
163 بسایر مانده ایم و صدایی
164 حتی صدای پر
165 دیگر
166 نمی كنیم
167 از ترس بودم
168 از شرم بودم
169 از سایه ی كنار تو بودم
170 دست من از سكوت پهلوهایت بود
171 و آن مایع تپنده ی محبوس
172 از پله های مردانه بالا می رفت
173 وقتی كه در فضای عظیم ترس
174 در لثه ی كبود تو دندان های دیوانه ام را
175 كشف كردم
176 چون برج كاه سوختم
177 و لثه ی تو احتضاری حیوانی داشت
178 ماه برهنه حاشیه ی شن گریست
179 و مایع حیات ، مرا برد
180 از ترس بودم
181 از شرم بودم
182 از فرصت تمام شدن
183 از حیف ، از نفس بودم
184 وقتی كه پر
185 در ناف نور گذر می كرد
186 گفتی تمام منظره هایت را
187 پرت كن
188 اما من
189 باغی در آستان زمستان بودم
190 ………
191 زیرا خلاصه ی تن تو در انگشت های كپسولی است
192 كه من خلاصه می شوم
193 وقت جنون پوستی ارتباط
194 هربار
195 كه این كلید بار گشودن دارد
196 و در كنار این عصب مستعار
197 صد شیرخواره رشد طبیعی شان را
198 با یاد زانوان و از یاد می برند
199 در زانوی تو
200 چهره ی یك شیرخواره تا ابد
201 بی رشد مانده است
202 وقت جنون پوستی ارتباط
203 باغ مثلث تو
204 منظومه ی سیاه كلاغان را
205 از قله ی سپیدار
206 پر می دهد
207 منظومه ی سیاه تو
208 پرواز هوشیار كلاغان است
209 وقتی خلاصه می شوم