آنگاه كویر از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 16

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

آنگاه كویر مشكل را

1 آنگاه كویر مشكل را

2 از فاصله ساختند

3 آغاز مرغ بود

4 آغاز بال پایدار

5 و مرغ اول جهان ناگاه

6 وقتی كه كویر مشكل را

7 از فاصله ساختند

8 فریادی سخت بركشید

9 و سمت شن ها را آشفت

10 فریاد میان آب افتاد

11 و آب

12 با زمزمه تارهای صوتی را لرزاند

13 و حافظه ی قنات را باد آزرد

14 وقتی كه تارهای صوتی

15 در گوشت آب

16 می لرزید

17 و بین آسمان و صبحانه

18 آوار بیزاری ست

19 وقتی كه بیزاری

20 در خستگی كاغذ

21 ناسازی اعداد

22 آوار شود

23 و خستگی كاغذ بیمار رقم

24 با دست قدم روی صدایی بگذارم

25 كه طول مدید خون اسبی را

26 وقتی كه جوان بودم

27 در كوچه های تنگ شیهه می كرد

28 قلبی كه جنگل مؤنث ضربان است

29 اینك

30 با طول مدید خون من

31 رفتاری مردانه دارد

32 در حاشیه ی مرگ

33 چشمان ستاره های نوسال

34 می رفتند

35 در گوشت ماه

36 خون مثل برج هایی از چرم

37 پرچم شده بود

38 مثل شكل چهار

39 یارن جلوتر همه ترسیده بودند ، ولی با ما

40 از ترس سخن نمی كردند

41 در هرم روان ریگ

42 با عشق به ریگ

43 با حالت دسته های گندم می رفتیم

44 و ساعت همواره

45 فردا و سه دقیقه بود

46 در حاشیه ی مرگ

47 شلاق گونه های خورشید

48 و ماه

49 تنها شده بود

50 شب را به صحبتی

51 من

52 در سطح كوچكی

53 خلوت كردم

54 سطحی عزیز و پهناور را

55 وقتی

56 به صحبت تو نشستم

57 لحن تو تخت آسایش شد

58 صبح دهان تو

59 این حجره ی فراغت من

60 انسان سالیا را تا كوچه های تاول برد

61 دیدم صدای تو

62 ظهر همه صداهاست

63 انسان رفته ی رؤیا را

64 چندانكه سالیا

65 از كوچه های تاول باز آورد

66 گفتم صدای آدمی

67 ظهر همه صداهاست

68 و ظهر زحمت

69 زوبین ظهر

70 از طول دره ها

71 گلوی بادها

72 گریخت

73 در كوچه های افسانه

74 اینك

75 پلكی به خواب می رود

76 پایی برهنه ، تاول را

77 سرشار عطر

78 می كشند

79 طفلی كه پرورش بود

80 آنجا در آن عزیز پهناور

81 طفلی كه ناگهانی بود

82 از اسكناس عیدی كشتی

83 می سازد

84 كه بارش از اعداد است

85 از سطح كوچك تو

86 از اندكی كه مردمك توست

87 از تنگه های دور

88 می آیم

89 از بادبان های بی باد

90 كز پلك تو

91 ترحم بند را

92 فریاد كرده اند

93 من از مسافت رنگ

94 من از بلاغت نور

95 می آیم

96 ……….

97 و شكل راه رفتن تو

98 معنای مثنوی است

99 در حالت عمیق عزیمت

100 كه منظره ی راه

101 بازوی صحرایی مرا به تكان می آرد

102 در حالت عمیق عزیمت شتاب های موازی

103 در گردی مچ تو به هم می رسند و

104 باد

105 صفات باد

106 شكل عزیز زانو را

107 كه قدرت و اطاعت را با هم دارد

108 تصویر می كند

109 تا قیصر از كف پای تو

110 قوس بلند طاق نصرت را

111 برگیرد

112 در حالت عمیق عزیمت كه سمت نیمرخ تو برابر نگهم ماند

113 پرواز طوطیان

114 جغرافیای صورت من را در هم ریخت

115 و آسمان

116 كه بایر از درخشش های آبی می شد

117 ناگاه

118 نام تو از تمام جهت ها

119 می آمد

120 وقتی كه باز می آیی

121 نام تو را

122 تمام جهت ها

123 رسم می كنند

124 و در گذار دامن تو دانه های شن

125 بر ریشه های پیدا

126 پیراهن عبور شعاع

127 می پوشد

128 پیشانی تو وسعت شیشه است

129 وقتی كه باز می آیی

130 و هر درخت ، بوسه است

131 وقتی كه مفصل تو ملاقاتی است

132 بین صفات باد و تكبیر توفان

133 و در هوای دهكده پیشانی تو وسعت اطراف هجر را

134 محدود می كند

135 تو باز می آیی با موجی از خلیج احمر

136 و گامی از عصای موسی

137 و شكل راه رفتن تو

138 معنای مثنوی است

139 و روح مولوی است اینك

140 كز ساق تو حكایت نی را

141 بر می دارد

142 (اشعار یدالله رؤیایی)

143 در كوچه های شن بی دیوار

144 با نام كوچه های بسیار

145 بسیار می دویدم

146 فریادم از تأنی تا می شد

147 در تای مهربان دفتر ها

148 و راهم از عروسك های نور

149 جشن درختكاری بود

150 كز شعله های گردن هاشان

151 از گردن های شعله ای

152 دست و پرنده جاری بود

153 همواره بود راهم اما من

154 همواره شیب می جستم

155 با ما پرنده های پر از پژواك

156 با ما پرنده های پریدن در خاك

157 مثل كبوتر شخم

158 وقت عبور بركت از خاك

159 وقتی كه گام گل میعان می گیرد

160 اینك كه دست های ما را به روی فریاد

161 بسته اند

162 در لحظه ی میان گودال

163 بسایر مانده ایم و صدایی

164 حتی صدای پر

165 دیگر

166 نمی كنیم

167 از ترس بودم

168 از شرم بودم

169 از سایه ی كنار تو بودم

170 دست من از سكوت پهلوهایت بود

171 و آن مایع تپنده ی محبوس

172 از پله های مردانه بالا می رفت

173 وقتی كه در فضای عظیم ترس

174 در لثه ی كبود تو دندان های دیوانه ام را

175 كشف كردم

176 چون برج كاه سوختم

177 و لثه ی تو احتضاری حیوانی داشت

178 ماه برهنه حاشیه ی شن گریست

179 و مایع حیات ، مرا برد

180 از ترس بودم

181 از شرم بودم

182 از فرصت تمام شدن

183 از حیف ، از نفس بودم

184 وقتی كه پر

185 در ناف نور گذر می كرد

186 گفتی تمام منظره هایت را

187 پرت كن

188 اما من

189 باغی در آستان زمستان بودم

190 ………

191 زیرا خلاصه ی تن تو در انگشت های كپسولی است

192 كه من خلاصه می شوم

193 وقت جنون پوستی ارتباط

194 هربار

195 كه این كلید بار گشودن دارد

196 و در كنار این عصب مستعار

197 صد شیرخواره رشد طبیعی شان را

198 با یاد زانوان و از یاد می برند

199 در زانوی تو

200 چهره ی یك شیرخواره تا ابد

201 بی رشد مانده است

202 وقت جنون پوستی ارتباط

203 باغ مثلث تو

204 منظومه ی سیاه كلاغان را

205 از قله ی سپیدار

206 پر می دهد

207 منظومه ی سیاه تو

208 پرواز هوشیار كلاغان است

209 وقتی خلاصه می شوم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر