50 سال می شود از اکبر اکسیر اشعار پراکنده 11

1 50 سال می شود که مامای پیر

2 مرا از بهشت رانده است

3 اما هنوزم که هنوز است آدم نشده ام

4 اگر آدم بودم که گول شامپو سیب را نمی خوردم

5 حالا به جهنم !

6 بوتیک محله ,

7 برگ انجیری سایز مادر بزرگ ندارد

8 اینجا , دزدان گردنه را لخت می کنند !!!!

9 شیر مادر , بوی ادکلن می داد

10 دست پدر بوی عرق

11 ( گفتم بچه ام , نمی فهمم )

12 نان , بوی نفت می داد

13 زندگی , بوی گند

14 ( گفتم جوانم نمی فهمم )

15 حالا که بازنشسته شده ام

16 هر چیز , بوی هر چیزی می دهد , بدهد

17 فقط پارک , بوی گورستان

18 و شانه تخم مرغ , بوی کتاب ندهد !

19 صفر را بستند

20 که ما به بیرون زنگ نزنیم !

21 از شما چه پنهان ….

22 ما از درون زنگ زدیم !

23 کشتار گاه ، فرهنگ سرا شد

24 گوسفندان ، شاعر

25 و سلاخ‌های بازنشسته ، منتقد

26 همه جا بوی گوسفند میدهد

27 وای …

28 موریانه‌ها به آخر شاهنامه رسیده‌اند !!

29 نیروی جاذبه

30 شاعران را سر به زیر کرده است

31 بر خلاف منجم ها که هنوز سر به هوایند

32 تمام سیب ها افتاده اند

33 و نیوتن ، پشت وانت

34 سیب زمینی می فروشد

35 آهای ، آقای تلسکوپ !

36 گشتم نبود ، نگرد نیست !

37 عید که می آید

38 مورچه ها می آیند و شیرینی ها را می برند

39 بهار، از زیر طبقه همکف سرک می کشد

40 و درست کنار پنجره دستشویی گل می دهد

41 ملیحه خانه می تکاند

42 و اشیای قدیمی یک به یک

43 پشت وانت پرت می شوند

44 عید که می آید

45 این خاطرات من است که حراج شود!