اشك شب نشسته از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 43

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

اشك شب نشسته به خاكستر

1 اشك شب نشسته به خاكستر

2 چشم اختران سحر مبهوت

3 لحظه ها چو جاده بی عابر

4 جاده ها چو مرده بی تابوت

5 سایه در سكون سكوت آرام

6 منتظر نشسته كه روز آید

7 شاخه در ستوه ز بی برگی

8 مات رفتن شب را پاید

9 پهنه دلم همه ناهموار

10 دوستی و دشمنی از هم دور

11 هر كه پا نهاده در این ویران

12 هر كه دل سپرده بر این رنجور

13 زان میان اگر كه گلی بشكفت

14 دیدمش كه خنده خاری بود

15 در سرشك من زده راه خون

16 بر سپند من شده رقص دود

17 خسته ام ز گشت و گذار شب

18 از گذار من شده شب ولگرد

19 هر چه در من است چو من در تب

20 هر چه در شب است چو شب دلسرد

21 نه شكفت روشن آغوشی

22 كه نیاز خویش بیارایم

23 نه نوید پاسخ خاموشی

24 كه ندای بسته گشایم

25 روز اگر به خار نگاه من

26 گلرخی به مهر نتابد رخ

27 شب به جستجوی دو چشمم نیز

28 برق چشمم پنجره ها پاسخ

29 با رگم گرفته خیابان مهر

30 هر دو خامش و تهی از خونند

31 گه در این دوانده سگی آواز

32 كه در آن گرفته غمی پیوند

33 بر درخت خشك همه رفته

34 خشك مانده شیوه لبخندم

35 برگی از دریغ نمی افتد

36 تا نسیم فكر بر آن بندم

37 گر نوازشم ز خیالی نیست

38 بادیه نشین شده پندارم

39 گر مرا نیاز به رنگ و بوست

40 اینك او بهار طرب زارم

41 آن زمان كز عطش ظهر زمین

42 بانگ خاموش به افلاك كشد

43 روی بارویی كهنه به شتاب

44 سوسماری تن بر خاك كشد

45 از لهیب نفس تابستان

46 دشت تف كرده و تب خیز و گران

47 سگی آواره دود بر لب جوی

48 له له از تشنگی آرد به زبان

49 سایه ای تنها در راه كویر

50 شیفته جلوه خاموش سراب

51 پیش رو موج نمكزار سپید

52 پشت سر دوزخ خورشید مذاب

53 پای پر آبله بردارد گام

54 می گشیاد عرق از چهره پیر

55 در سرش نقش یكی كومه تار

56 همه رویایش در آن كومه اسیر

57 جاده ها جادوی بی طعمه دشت

58 مانده تا دور بیابانها مات

59 می برد زیر نگاه خورشید

60 خاك گرمازده را خواب قنات

61 برج متروك كه در سر می پخت

62 بغبغوهای كبوترها را

63 اینكش یار همه خلوت كور

64 اینك آواش همه مرگ صدا

65 برج لالی همه تن شعله گرم

66 كاروان گیر زمان های كهن

67 اینك همه دل آهن سرد

68 مانده رویاگر چاووش و چمن

69 همه جا چشمه بیدار سكوت

70 در رگ هر چه كه پنهان جوشان

71 همه جا خیمه خاموش صدا

72 در تن هر چه كه پیدا ویران

73 …….

74 آن زمان كز لب دریای غروب

75 آب نوشد به فراغت خورشید

76 در طربخانه بزم ملكوت

77 دامن عشوه ببافد ناهید

78 روز پا در گل شب مبهم ومات

79 روز نه شب نه نه آن است و نه این

80 بهت و حیرت ز نهانگاه فلك

81 چنگ یازیده به سیمای زمین

82 دشت خود باخته از هیبت شام

83 بر سر كوه نشسته اندوه

84 ابر ها چون گل آتش رخشان

85 آسمان را همه دل بار ستوه

86 خفته هر چیزی بیدار نگاه

87 مانده هر چشمی بیمار فروغ

88 دود برخاسته تا خیمه ابر

89 هول ها بر شده با شكل دروغ

90 سبزه زاران غروب افسرده

91 اختری در تپش روییدن

92 باغ پاییز افق بی لبخند

93 علفی در عطش جوشیدن

94 عاشقی سوخته با رنج مدام

95 چشمه یاد بیاورده به جوش

96 خط هر نقش بر او خیره شده

97 گیرد از هر گل تصویر سروش

98 كه مرا این هستی بی درد چه سود ؟

99 كس نچیدی بر و باری كه نكاشت

100 تا نبردم رد پا در ره دوست

101 دوستم هیچكس از قلب نداشت

102 آنكه انسانش نام است دریغ

103 نیست جز رانده نفرین نجات

104 هوس خلقت و رویای دروغ

105 دمل كوری بر جسم حیات

106 ……..

107 شب نمی جنبد از جا كه مباد

108 آب ها آغوش آشفته كنند

109 با تن برهنه ماه در آب

110 موج ها قصه ناگفته كنند

111 لیك در جلوه خاموشی ها

112 صوت ها زندگی آغاز كنند

113 تا صداهای دگر برخیزند

114 بی صدایی را جادو شكنند

115 باد شوخ از دل صحرا ها مست

116 نرم می آید با ناز و غرور

117 بر كف دریا اندازد موج

118 بشكند بر تن مه تنگ بلور

119 قلعه ویران تنها و در آن

120 هر چه نجواست در اندیشه خواب

121 نه طنین بسته در او شیهه اسب

122 نه در او ریخته پرواز ركاب

123 سالها رفته نه پیدا با او

124 نه خروش و نه خطاب و نه نفیر

125 می پزد در شب تاریك به دل

126 جلوه دور سواران اسیر

127 شب نمی جنبد از جا كه مگر

128 خواب اختر ها سرریز شود

129 جیرجیرك ز صدا افتد باز

130 خامشی بانگ شب آویز شود

131 آنزمان از پی نان طایفه ای

132 در نشیب دره ها كوچ كند

133 مرده بر پشت زنی كودك و زن

134 بی خبر در ره شب گام زند

135 باز لالایی دلها بیدار

136 بر لب مشتاقان ملتهب است

137 باز نجوای دهانها تنها

138 آب باریك ته جوی شب است

139 ……

140 جرس از همهمه افتاد كه باز

141 كاروان افتد در راه درنگ

142 نای آوازگر پیك خروس

143 به هر آن دور طنین داد چو زنگ

144 شب سپیدی زد و چون مار گریخت

145 روز ماری گشت آغوش گشود

146 قطره قطره همه دنیای وجود

147 ریخت در دامن این مار كبود

148 ریخت بر خاك همه اختركان

149 خاك رخساره دگر بگرفت

150 سایه های دشت از هم واشد

151 دشت خمیازه ز پیكر بگرفت

152 لحظه ای در آن هر چه مشكوك

153 لحظه در آن همه چیز از هم دور

154 لحظه ای در آن هر چیز رفیق

155 لحظه در آن هر چه مبهم و كور

156 آسمان آشتی دشمن و دوست

157 گرگ و میش از یك جوی آب خورند

158 روی باروی ویران افق

159 نیزه زاران طلا تاب خورند

160 طاق تا بربندد در ره نور

161 رنگ ها می جنبند از همه جا

162 شاخه ها ساخته گهواره صوت

163 سایه ها رانده ز هم چون گله ها

164 روی هر نقش تولد بنشست

165 زندگی لذت تكرار گرفت

166 فوج رنگین صداها رمه وار

167 دشنه از دست شب تار گرفت

168 روی پیشانی گلدسته شهر

169 صبح بنشسته و ره رویا زد

170 خوابها بشكست از جنبش نور

171 نبض حركت در ژرفاها زد

172 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر