شب را به صحبتی از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 18

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

شب را به صحبتی

1 شب را به صحبتی

2 من

3 در سطح كوچكی

4 خلوت كردم

5 سطحی عزیز و پهناور را

6 وقتی

7 به صحبت تو نشستم

8 لحن تو تخت آسایش شد

9 صبح دهان تو

10 این حجره ی فراغت من

11 انسان سالیا را تا كوچه های تاول برد

12 دیدم صدای تو

13 ظهر همه صداهاست

14 انسان رفته ی رؤیا را

15 چندانكه سالیا

16 از كوچه های تاول باز آورد

17 گفتم صدای آدمی

18 ظهر همه صداهاست

19 و ظهر زحمت

20 زوبین ظهر

21 از طول دره ها

22 گلوی بادها

23 گریخت

24 در كوچه های افسانه

25 اینك

26 پلكی به خواب می رود

27 پایی برهنه ، تاول را

28 سرشار عطر

29 می كشند

30 طفلی كه پرورش بود

31 آنجا در آن عزیز پهناور

32 طفلی كه ناگهانی بود

33 از اسكناس عیدی كشتی

34 می سازد

35 كه بارش از اعداد است

36 از سطح كوچك تو

37 از اندكی كه مردمك توست

38 از تنگه های دور

39 می آیم

40 از بادبان های بی باد

41 كز پلك تو

42 ترحم بند را

43 فریاد كرده اند

44 من از مسافت رنگ

45 من از بلاغت نور

46 می آیم

47 ……….

48 و شكل راه رفتن تو

49 معنای مثنوی است

50 در حالت عمیق عزیمت

51 كه منظره ی راه

52 بازوی صحرایی مرا به تكان می آرد

53 در حالت عمیق عزیمت شتاب های موازی

54 در گردی مچ تو به هم می رسند و

55 باد

56 صفات باد

57 شكل عزیز زانو را

58 كه قدرت و اطاعت را با هم دارد

59 تصویر می كند

60 تا قیصر از كف پای تو

61 قوس بلند طاق نصرت را

62 برگیرد

63 در حالت عمیق عزیمت كه سمت نیمرخ تو برابر نگهم ماند

64 پرواز طوطیان

65 جغرافیای صورت من را در هم ریخت

66 و آسمان

67 كه بایر از درخشش های آبی می شد

68 ناگاه

69 نام تو از تمام جهت ها

70 می آمد

71 وقتی كه باز می آیی

72 نام تو را

73 تمام جهت ها

74 رسم می كنند

75 و در گذار دامن تو دانه های شن

76 بر ریشه های پیدا

77 پیراهن عبور شعاع

78 می پوشد

79 پیشانی تو وسعت شیشه است

80 وقتی كه باز می آیی

81 و هر درخت ، بوسه است

82 وقتی كه مفصل تو ملاقاتی است

83 بین صفات باد و تكبیر توفان

84 و در هوای دهكده پیشانی تو وسعت اطراف هجر را

85 محدود می كند

86 تو باز می آیی با موجی از خلیج احمر

87 و گامی از عصای موسی

88 و شكل راه رفتن تو

89 معنای مثنوی است

90 و روح مولوی است اینك

91 كز ساق تو حكایت نی را

92 بر می دارد

93 (اشعار یدالله رؤیایی)

94 در كوچه های شن بی دیوار

95 با نام كوچه های بسیار

96 بسیار می دویدم

97 فریادم از تأنی تا می شد

98 در تای مهربان دفتر ها

99 و راهم از عروسك های نور

100 جشن درختكاری بود

101 كز شعله های گردن هاشان

102 از گردن های شعله ای

103 دست و پرنده جاری بود

104 همواره بود راهم اما من

105 همواره شیب می جستم

106 با ما پرنده های پر از پژواك

107 با ما پرنده های پریدن در خاك

108 مثل كبوتر شخم

109 وقت عبور بركت از خاك

110 وقتی كه گام گل میعان می گیرد

111 اینك كه دست های ما را به روی فریاد

112 بسته اند

113 در لحظه ی میان گودال

114 بسایر مانده ایم و صدایی

115 حتی صدای پر

116 دیگر

117 نمی كنیم

118 از ترس بودم

119 از شرم بودم

120 از سایه ی كنار تو بودم

121 دست من از سكوت پهلوهایت بود

122 و آن مایع تپنده ی محبوس

123 از پله های مردانه بالا می رفت

124 وقتی كه در فضای عظیم ترس

125 در لثه ی كبود تو دندان های دیوانه ام را

126 كشف كردم

127 چون برج كاه سوختم

128 و لثه ی تو احتضاری حیوانی داشت

129 ماه برهنه حاشیه ی شن گریست

130 و مایع حیات ، مرا برد

131 از ترس بودم

132 از شرم بودم

133 از فرصت تمام شدن

134 از حیف ، از نفس بودم

135 وقتی كه پر

136 در ناف نور گذر می كرد

137 گفتی تمام منظره هایت را

138 پرت كن

139 اما من

140 باغی در آستان زمستان بودم

141 ………

142 زیرا خلاصه ی تن تو در انگشت های كپسولی است

143 كه من خلاصه می شوم

144 وقت جنون پوستی ارتباط

145 هربار

146 كه این كلید بار گشودن دارد

147 و در كنار این عصب مستعار

148 صد شیرخواره رشد طبیعی شان را

149 با یاد زانوان و از یاد می برند

150 در زانوی تو

151 چهره ی یك شیرخواره تا ابد

152 بی رشد مانده است

153 وقت جنون پوستی ارتباط

154 باغ مثلث تو

155 منظومه ی سیاه كلاغان را

156 از قله ی سپیدار

157 پر می دهد

158 منظومه ی سیاه تو

159 پرواز هوشیار كلاغان است

160 وقتی خلاصه می شوم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر