سوت ترن به از نادر نادرپور اشعار پراکنده 18

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

سوت ترن به گوش رسد نیمه های شب

1 سوت ترن به گوش رسد نیمه های شب

2 آهسته از کرانه ی دریای بیکران

3 باد خنک ز مزرعه ها آورد به گوش

4 در های و هوی بیشه ، سرود دروگران

5 خواند نسیم نیمه شبان در خرابه ها

6 در نقش کاهنان شب اوراد ساحران

7 بر جاده ها فکنده چو غولان رهنشین

8 مهتاب ، سایه های چناران و عرعران

9 باد آورد ز ساحل دریا ، خفیف و محو

10 آواز موج ها و شبانان و عابران

11 جنگل در آشیانه ی شب ، خفته بی صدا

12 با وهم شب ، ترانه ی غوکان دوردست

13 گیرد درین سکوت غم آلوده ، توأمی

14 چون رشته ی طناب سپیدی است راه ده

15 در نور مه ، کنار چمن های شبنمی

16 چشمک زنان ز پشت درختان ، ستاره ها

17 چون چشم دیوهای هراسان ز آدمی

18 اید صدای دور نیی ، گرم و سوزناک

19 همراه باد نیمه شبی ، با ملایمی

20 خیزد فروغ قرمزی از آتش شبان

21 در سایه های کوه ، به محوی و مبهمی

22 در هم دود چو دود شب تیره ، سایه ها

23 از دورها ، صدای سگان خرابه گرد

24 بر هم زند سکوت بیابان سهمناک

25 پیچد در‌ آن خموشی شب ، اضطراب و وهم

26 بر هم خورد ز باد خنک ، شاخه های تاک

27 سو سو کند چراغی از آن دور ، روی کوه

28 اید صدای دمبدم جغدی از مغاک

29 در آب برکه ، تند شود قطعه قطعه ماه

30 وان قطعه های شسته به هم یابد اصطکاک

31 بر روی برکه ، سایه ی نرم درخت ها

32 گسترده پرده های سیه رنگ و چاک چاک

33 گاهی در آب گل شده ، برگی کند شنا

34 آهسته ایستادم و کردم نظر ز دور

35 بر جاده ی کبود که در بیشه می خزید

36 وانگه به دور خویش نگه کردم از هراس

37 شب بود و ماه و باد خفیفی که می وزید

38 گویی فروغ ماه چو از بیشه می گذشت

39 می کرد بر شمار پریزادگان مزید

40 در پیش دیده ، منظره ی دخمه های مرگ

41 دل را ز قصه های پر از غصه ام گزید

42 غم بود و نور آبی مهتاب نیمه شب

43 وان بقعه ها که در دل ظلمت مکان گزید

44 وان مرغ شب که سر زد ازو ناله ی فنا

45 اینجا سکوت و خاطره ها خفته بود و باد

46 در دود شب توهم و رؤیا دمیده بود

47 کم کم ذهن ز خنده تهی کرده بود ماه

48 غمگین ، در آسمان کبود آرمیده بود

49 اندام بیشه در شمد نرم ماهتاب

50 چون زخمیان پیر ، به بستر لمیده بود

51 در پای چشمه ای که مه اید در آن به رقص

52 از خستگی ، چنار نحیفی خمیده بود

53 من بودم و سکوت شب و سیل خاطرات

54 گویی ز دل نشاط حیاتم رمیده بود

55 چون مردگان بیخبر از عالم بقا

56 ناگه صدای همهمه ی باد نیمه شب

57 پیچید در خموشی خلوتگه خدای

58 گفتی به یک نهیب سواران خشمگین

59 کندند مرکبان خود از ضربه ها ز جای

60 یا در فروغ ماه پریزادگان مست

61 در خلوت و سکوت ، همه دف زدند و نای

62 یا رهزنان بیشه نشین ، های و هو کنان

63 مهمیز ها زدند بر اسبان بادپای

64 یا راهبان پیر چو گرم دعا شدند

65 آوازشان به گریه در آمیخت هایهای

66 ناگه درین خیال ، شدم خیره بر قفا

67 از آخرین مزار ، صدایی خفیف و خشک

68 آمد به گوش و معجزه ای قبر را گشاد

69 اندام خالی شبحی ، لاغر و مخوف

70 تا نیمه شد عیان و در آن دخمه ایستاد

71 پیراهنش سپید چو مهتاب نیمه شب

72 در تیرگی به موج زدن در مسیر باد

73 در نور ماه ، سایه ی او ، پیش پای او

74 طرح ز هم گسیخته ای بر زمین نهاد

75 در استخوان دست چپش ، دسته ی تبر

76 در استخوان دست دگر ، از نی اش مداد

77 گفتی سرود مرگ در آن نی گرفته جا

78 یک لحظه ایستاد و سپس بازوان گشود

79 زد با تبر به روی لحد چند ضربتی

80 وانگه تبر نهاد و دگر باره ایستاد

81 نی را به لب گذاشت همان دم به سرعتی

82 لختی در آن دمید و سپس از دهان گرفت

83 در دشت بیکرانه برانگیخت وحشتی

84 از هر لحد که چون در نقبی گشوده شد

85 برخاست مرده ای و به پا شد قیامتی

86 آن نی نواز ، نغمه ی شوق آوری نواخت

87 وندر پی اش به رقص درآمد جماعتی

88 رقصی که خیره کرد مرا چشم اعتنا

89 گفتی درآمدند سپیدارهای پیر

90 وز جنب و جوش باد خفیفی به ناله اند

91 یا جست و خیز پر هیجان فرشته هاست

92 کز یک نژاد واحد و از یک سلاله اند

93 یا رقص بومیان برهمن بود که شب

94 در رهگذار باد ، پریشان کلاله اند

95 یا بزم مخفیانه ی پیران کاهن است

96 کانجا به پیچ و تاب ز دور پیاله اند

97 یا رقص صوفیانه ی اشباح و سایه هاست

98 آن دم که در طلسم تماشای هاله اند

99 یا شور محشری است درین تیرگی به پا

100 من بی خبر ز خویشتن و بی خبر ز صبح

101 بر رقص مرده بود همانگونه ام نگاه

102 غافل که کوکب سحری چون نگین اشک

103 زد حلقه در سپیدی چشم شب سیاه

104 کم کم ترانه رفت به پایان و آن شبح

105 نی را ز لب گرفت و دمی خیره شد به راه

106 وانگه تبر به دست ، همان ضربه ها نواخت

107 شد رقص شب تمام و هیاهوی آن تباه

108 انبوه مردگان همه خفتند در مزار

109 بر رویشان فتاد لحد ها و نور ماه

110 شب ماند و آن سیاهی کمرنگ و آن فضا

111 یک لحظه ماند آن شبح نی نواز و باز

112 او نیز در مزار خود آهسته جا گرفت

113 سنگ لحد به سینه اش افتاد بی درنگ

114 زان پس سکوت محض ، فضا را فراگرفت

115 گویی نه مرده بود ، نه غوغای مرده ها

116 شب بود و وهم باطل شب در تو پا گرفت

117 مهتاب محو و بی رمق صبح ، ناگزیر

118 رخت از زمین کشید و گریز از فضا گرفت

119 وان اختری که چشم به راه سپیده بود

120 کم کم نظر ز منظره ی خاک وا گرفت

121 دیگر مرا نماند گواهی به مدعا

122 در این میان ، سیاهی تاریک رهروی

123 با سوسوی چراغی از آن دور دیده شد

124 چون گردباد کوچکی از راه دررسید

125 کم کم صدای پای خفیفش شنیده شد

126 پیری خمیده بود و چراغی به دست داشت

127 نور چراغ ، چیره به نور سپیده شد

128 آمد کنار قبری زانو زد و نشست

129 آهی کشید و پرده ی صبرش دریده شد

130 آغاز گریه کرد و چنان شد که از نخست

131 گویی برای آه و فغان آفریده شد

132 من خیره ماندم از اثر این دو ماجرا

133 ده ، همچو خفته ای که ز خواب سحر پرد

134 چشمی گشود و خورد به ‌آهستگی تکان

135 شب مرده بود و نور سپید ستاره ها

136 هی رفته رفته کم شد و روشن شد آسمان

137 از قلب ده ، صدای بلند اذان صبح

138 پیچید در سکوت افق با طنین آن

139 گنجشک ها ترانه سرودند با نسیم

140 در شاخ و برگ کهنه چناران سخت جان

141 آمیخت بانگ زنجره ها و کلاغ ها

142 از دور ، با صدای خروسان صبح خوان

143 آورد باد مست سحر ، بوی آشنا

144 نور لطیف صبحگهان سایه زد به کوه

145 دنبال آن غبار کمی در فضا دمید

146 پیر از کنار گور به پا خاست با چراغ

147 باد سحر چراغ ورا کشت و ‌آرمید

148 داد آسمان ز پنجره ی قرمز افق

149 شادی کنان ز جنبش خورشید خود امید

150 گلرنگ شد فروغ مه آلود بامداد

151 نور پریده رنگ سحر از فضا رمید

152 پیر شکسته پشت روان شد به سوی ده

153 بر روی چوبدستی باریک خود خمید

154 در گرد جاده ، سایه اش افتاد با عصا

155 (اشعار نادر نادرپور)

156 چراغ خرمنی از دور پیداست

157 شب مهتاب ، در آن سوی جاده

158 صدای پر طنین سم اسبی

159 شود هر لحظه در صحرا زیاده

160 درختانند با بادی به نجوا

161 سر از مستی به گوش هم نهاده

162 کنار جاده ها مسکن گزیده

163 سیاهیشان چو دزدان پیاده

164 غریو دوردست آبشاری

165 چو بانگ مست خیزد بی اراده

166 سگان نر برآرند از جگر بانگ

167 به پاسخگویی سگ های ماده

168 نمای قریه در تاریکی شب

169 چو کندوییست بر پهلو فتاده

170 به طاق کلبه هایش پرتو ماه

171 تو گویی طاقه ی دیبا گشاده

172 به چشم اید رخ دهقان پیری

173 که زیر نور فانوس ایستاده

174 نمایان کرده نور صورتی رنگ

175 خطوطی را در آن سیمای ساده

176 خطوطی را که جای پای غم هاست

177 غم شبها و اشک صبحدم هاست

178 چو برخیزند مرغان بیابان

179 ز روی سیم ها در رهگذرها

180 درخشد سیم ها در نور مهتاب

181 چنان برق مجسم در نظر ها

182 صدای محو آوازی از آن دور

183 نهد تا لحظه ای از خود اثرها

184 طنین افکن شود در شام خاموش

185 ز سیاحی غریب آرد خبرها

186 دمد پاتی کنان دهقان فرتوت

187 غباری تیره در کوه وکمرها

188 غباری چون بخار گرم آهک

189 و یا دودی که خیزد از شررها

190 جدا سازد نسیمی گندم از کاه

191 براند کاه و بردارد ثمرها

192 نهد در یک طرف تلی ز گندم

193 دهد رجحانش از زردی به زرها

194 براید چون غبار از ریزش کاه

195 صدایی نرمتر از بانگ پرها

196 برد بادی در آن خاموشی شب

197 ز خرمن ها ، سرود برزگرها

198 بهم ریزد سکوت شب سرانجام

199 ز آهنگی نشاط انگیز و آرام

200 صفیر داس دهقانان شبخیز

201 هیاهو می کند در کشتزاران

202 ز رقص خوشه موج افتد به خرمن

203 چنان کز بادها در چشمه ساران

204 به گندم زار ها تابیده مهتاب

205 چو بارانی که بارد در بهاران

206 سرود چند دهقان دروگر

207 درآمیزد به بانگ جویباران

208 طنین مبهم زنگ شترها

209 به گوش اید هماهنگ قطاران

210 سواد قلعه ای ویران غمگین

211 به دل جا داده راز روزگاران

212 ز هم پاشیده چون دودی غم آلود

213 سیاهی های موهوم چناران

214 رسد عطر خیال انگیز صحرا

215 به کنه خاطرات رهگذاران

216 مکان گیرد در آن گنجینه ی راز

217 چو در گنج نهان ، انبوه ماران

218 به گوش اید هنوز از خرمنی دور

219 صدای گفتگوی آبیاران

220 زند چشمک دو اختر بر سر کوه

221 در اعماق سیاهی های انبوه

222 توده های سیاه درختان

223 ساکن اندر خموشی چو کوهند

224 شب به خوابست و در آسمان ها

225 اختران ، روشن و با شکوهند

226 باد گرمی چو لرزان نفس ها

227 می خورد بر لب و گونه هایم

228 می کشد نور رؤیایی ماه

229 سایه ای نیمرنگ از قفایم

230 ای شبی کافریدی خدایان

231 بر لبان کبودم چه نرمی

232 ای شبی کز تو مهتاب ها زاد

233 در خم گیسوانم چه گرمی

234 در من امشب نفوذ تو چون بود

235 کز بهار تو آبستنم من

236 زاید از من گلان شکفته

237 زانکه گر گل نیم ، گلشنم من

238 باد گرمی که می اید از دور

239 از من خسته ، سوزان نفس هاست

240 بوی عطری که پر کرده صحرا

241 آرزوها و زیبا هوس هاست

242 اختران در دو چشم منستند

243 چون درخشد فروغ نگاهم

244 بانگ تو ناله ی گنگ دریاست

245 یا که خاموشی شامگاهم

246 در نمی یابم این نغمه ی تو

247 گرچه تأثیر آن کرده مستم

248 سر چو در پایم اندازد آرام

249 آب چشمان بشوید دو دستم

250 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر