-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با تو دیشب تا کجا رفتم
2 تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم
3 من نمیگویم ملایک بال در بالم شنا کردند
4 من نمیگویم که باران طلا آمد
5 لیکی عطر سبز سایه پرورده
6 ای پری که باد می بردت
7 از چمنزار حریر پر گل پرده
8 تا حریم سایههای سبز
9 تا بهار سبزههای عطر
10 تا دیاری که غریبیهاش میآمد به چشم آشنا، رفتم
11 پا به پای تو که میبردی مرا با خویش
12 همچنان کز خویش و بی خویشی
13 در رکاب تو که میرفتی
14 هم عنان با نور
15 در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی
16 سوی اقصا مرزهای دور
17 تو اصیل اسب بی آرام من، تو چتر طاووس نر مستم
18 تو گرامیتر تعلق، زمردین زنجیر زهر مهربان من
19 پا به پای تو
20 تا تجرد تا رها رفتم
21 غرفههای خاطرم پر چشمک نور و نوازشها
22 موجساران زیر پایم رامتر پل بود
23 شکرها بود و شکایتها
24 رازها بود و تأمل بود
25 با همه سنگینی بودن
26 و سبکبالی بخشودن
27 تا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل او
28 عزت و عزل و عزا رفتم
29 چند و چونها در دلم مردند
30 که به سوی بی چرا رفتم
31 شکر پر اشکم نثارت باد
32 خانهات آبادی ویرانی سبز عزیز من
33 ای زبرجد گون نگین، خاتمت بازیچهٔ هر باد
34 تا کجا بردی مرا دیشب
35 با تو دیشب تا کجا رفتم
36 چو مرغی زیر باران راه گم کرده
37 گذشته از بیابان شبی چون خیمهٔ دشمن
38 شبی را در بیابانی – غریب اما – به سر برده
39 فتاده اینک آنجا روی لاشهٔ جهد بی حاصل
40 همه چیز و همه جا خسته و خیس است
41 چو دود روشنی کز شعلهٔ شادی پیام آرد
42 سحر برخاست
43 غبار تیرگی مثل بخار آب
44 ز بشن دشت و در برخاست
45 سپهر افروخت با شرمی که جاوید است و گاه آید
46 برآمد عنکبوت زرد
47 و خیس خسته را پر چشم حسرت کرد
48 وزید آنگاه و آب نور را با نور آب آمیخت
49 نسیمی آنچنان آرام
50 که مخمل را هم از خواب حریرینش نمیانگیخت
51 و روح صبح آنگه پیش چشم من برهنه شد به طنازی
52 و خود را از غبار حسرت و اندوه
53 در آیینهٔ زلال جاودانه شست و شویی کرد
54 بزرگ و پاک شد و آن توری زربفت را پوشید
55 و آنگه طرف دامن تا کران بیکران گسترد
56 در این صبح بزرگ شسته و پاک اهورایی
57 ز تو میپرسم ای مزدا اهورا، ای اهورا مزد
58 نگهدار سپهر پیر در بالا
59 به کرداری که سوی شیب این پایین نمیافتد
60 و از آن واژگون پرغژم خمش حبهای بیرون نمیریزد
61 نگدار زمین
62 چونین در این پایین
63 به کرداری که پایینتر نمی لیزد
64 ز بس با صد هزاران کوهمیخش کردهای ستوار
65 نه میافتد نه میخیزد
66 ز تو میپرسم ای مزدا اهورا، ای اهورا مزد
67 که را این صبح
68 خوشست و خوب و فرخنده؟
69 که را چون من سرآغاز تهی بیهودهای دیگر؟
70 بگو با من، بگو … با … من
71 که را گریه؟
72 که را خنده؟