زخم ظریف عقربه از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 7

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

زخم ظریف عقربه در من بود

1 زخم ظریف عقربه در من بود

2 وقتی كه دایره كامل شد

3 معماری بیابان

4 همراه با روایت عقربه تكرار شد

5 من با خیال و عقربه مخلوط بودم

6 و عقربه

7 بر روی یك بیابان

8 بیابان دیگری می ساخت

9 وقتی كه باد می آمد

10 آواز شن

11 درهای بسته را دربانی می كرد

12 در پشت بسته ی درها ،‌شن

13 پهلو گرفت

14 و ما

15 از نان و روزنامه سخن كردیم

16 تنهایی قدیمی دنیا

17 در حركت ریه هامان

18 در سینه ها تنفس می شد

19 زندانیان شن

20 وقتی كه باد می آمد

21 از نان و روزنامه سخن كردند

22 چه تابناك بود طعام ما

23 دیار من همه ی طول راه بود

24 و طول بودم من

25 و راه بودم

26 و طول راه ، كه قربانی دیارم بود

27 و یاد آشنایی او

28 باد را

29 نگاه كن

30 اینك

31 عبوذ می دهد از روز میز من

32 و سرگذشت صحرا كه آفتاب و نمك را

33 حضور می دهد

34 نمی توانم ، آه

35 كویر را در پاكت كنم

36 و باز گردانم

37 برای آن همه طول

38 زیرا در آسمان

39 شیرازه ی سفرنامه ام را

40 از آفتاب دوختم

41 در كوچه های بی بازو

42 درگاه های بی زن

43 با آفتاب سوختم

44 تصویر این شكستگی اما سنگین است

45 تصویر این شكستگی ، ای مهربان

46 ای مهربان ترین

47 تعادل روانی آیینه را به هم خواهد ریخت

48 مرا به باغ كودكی ام مهمان كن

49 زیرا من از بلندی های مناجات

50 افتاده ام

51 وقتی كه صبح ، فاصله ی دست و پلك بود

52 صحرا پر از سپیده دم می شد

53 با حرف های مشروط

54 با مكث های لحظه به لحظه

55 با دست های من

56 كه شكل های مشكوك را

57 پرچین و توطئه را

58 از روی صبح بر میچید

59 اینك تمام آبی های آسمان

60 در دستمال مرطوبم جاری ست

61 وز جاده های بدبخت

62 گنجشك ها غروب را به خانه ام آورده اند

63 گنجشك های بیكار

64 گنجشك های روز تعطیلی

65 شب ، در گریز اسب سیاه

66 یك صف درخت باقی می ماند

67 در چهار كهكشان نعل

68 یك صف درخت

69 بی شیهه می گذشت

70 رگ بریده ، دهان باز كرده و ریخت

71 افق دراز

72 دراز

73 دراز لخته لخته ،‌ دراز مذاب

74 زنی در اصطكاك تاریكی

75 به شكل تازه ای از شب رسید

76 ستاره ای رسیده ، در ته خود چكه كرد

77 صدایی ، از سرعت پرسید

78 كجا ؟

79 كجا ؟

80 اما جواب ،

81 گذشتن بود

82 و در گریز اسب سیاه

83 سرعت پیاده می رفت

84 سرعت ، ‌صف درخت بود

85 كه می ماند

86 در چتر های بسته ، باران است

87 خشكی بخارهای معلق را

88 به خود نمی پذیرد

89 و در مؤسسات تحقیق

90 اشباح

91 حیرت باران سنج ها را

92 اندازه می گیرند

93 در چترهای بسته اینك

94 كدام بام

95 غربال می شود ؟

96 اینك كدام میدان

97 تاریخ را میان قفس برده ست ؟

98 نامردهای باستانی

99 در زره باران

100 با عطسه های شمشیر

101 بر اسب های سرفه

102 از خون سایه ها میدان را

103 در خلاء سرخ

104 رنگین كنند ؟

105 در چتر بسته دلتنگی ست

106 باران بی علامت

107 بی پیغام

108 هوش بلند ساختمان ها را

109 به بوی خاك تازه ، سوقات می كند

110 و كاخ ها و كنگره ها

111 ناگاه

112 در عطر كاه گل

113 همه

114 غش می كنند

115 در چتر بسته پوست معماری

116 با خشم خارپشت

117 منطق ارقام را

118 آشفته كرده است

119 در چتر بسته ، شبدرهای وحشی

120 از جلگه های دور به راه اوفتاده اند

121 و خوشه های دیم

122 از كوه های اطراف

123 شهر بزرگ را

124 با ارتباط های گیاهی

125 محاصره كرده اند

126 ای ارتباط های گیاهی

127 برزیگران شبدر

128 بازیگران در شب

129 نوك ارتفاع ها به زمین می آیند

130 تا راه رفتن باران را

131 بر تپه ها

132 تماشا

133 كنند

134 این تپه های پیموده

135 از میله های ممتد

136 كه قحط را به حافظه ی نخ نمای آب

137 می بافند

138 در چتر بسته دروازه های بابل

139 از ازدحام عاج لگدمال می شود

140 وقتی كه دختران جو

141 خط های گرم و طولانی می گریند

142 انبوه سكوت پسران زمین

143 كز پنجره عبارت های زمزمه گر را می بینند

144 یاد قیام و خاطره ی فریاد را

145 بی تاب می شوند

146 فرزندان ملت

147 دسته های مهاجر كندوها

148 در اهتزاز پرچم هاتان

149 ما جمله كودكیمان را

150 جا گذاشتیم

151 فراریان افشان

152 از جبه های دور

153 بر كشتگاه نزدیك

154 ای گام های بی مهمیز

155 ای گام های بركت

156 كه در میان مزرعه تاریخ جنگ را

157 بی اعتبار كرده اید

158 شهر از صدای شستن می آید

159 ما از صدای شسته شدن

160 با برگ شسته

161 صخره شسته

162 دلهای شسته

163 عینك های شسته ست

164 تردید شسته

165 احتیاط شسته

166 دفترچه های شسته

167 سفرنامه های شسته

168 تصویب نامه های شسته

169 وزیران شسته

170 آه

171 ای اشتیاق شستن

172 كوسیل ؟

173 باران شستشو افسوس

174 در چترهای

175 بسته جاری ست

176 خمیازه های سیل ، در ترك خاك رس

177 تا انتهای خشك وریدش

178 یاد عزیز ابر را

179 خون می دواند

180 و رویش طناب از غضب مار

181 و برق شیشه در گذر سوسمار

182 ………..

183 با كاروان من

184 تحرك متروك

185 صحرا مجال صحبت بود

186 و كاروان كه فرصت اندیشه را

187 از صحنه ی نمكزار

188 بر می گرفت

189 پیمانه های سرخ عطش را

190 با خواب باستانی كاریز

191 پر می كرد

192 ما از میان استراحت شرقی می رفتیم

193 پستان های بی شیر مادران

194 با دكمه هایی از شیر

195 شب را به جاده های شیری می دادند

196 و چشم های خسته ی مردان

197 بر كهكشان

198 شروع شن ها

199 جاری بود

200 بر گرد ای تحرك متروك

201 اینجا نه ابر ،‌ نه گذر باد

202 دیریست تا معاش نبات را

203 پیغامی از سواحل تبخیر نیست

204 و سرنوشت آب

205 در سفره های زیر زمینی

206 تقطیر آسمان را از یاد برده است

207 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر