-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر دکه روزنامه فروشی
2 باران
3 به شکل الفبا می بارد
4 دوست دارم
5 چند حرف و شاخه گلی در منقارم بگیرم
6 و منتظرت بمانم
7 باران عصر
8 موزون و مقفا
9 می بارد
10 می بارد
11 می بارد
12 و تو
13 دیر کرده ای
14 گل ها
15 مثل پرندگان به دام افتاده در کف من می لرزند
16 تو نخواهی آمد
17 و شعر
18 داستان پرنده یی ست
19 که پرواز را دوست دارد و
20 بالی ندارد.
21 شمس لنگرودی
22 می خواستم ترانه ای باشم
23 كه بچه های دبستانی از بر كنند
24 دريا كه می شنود
25 توفانش را پشتش پنهان كند
26 و برگ های علف
27 نت های به هم خوردن شان را
28 از روی صدای من بنويسند.
29 مي خواستم ترانه یی باشم
30 كه چشمه زمزمه ام كند
31 آبشار
32 با سنج و دهل بخواند.
33 اما ترانه یی غمگينم
34 و دريا ، غروب
35 بچه هايش را جمع می كند كه صدايم را نشنوند.
36 نت هايم را تمام نكرده
37 چرا
38 رهايم كردی ؟
39 شمس لنگرودی
40 ازکتاب پنجاه و سه ترانه عاشقانه
41 حکایتِ بارانِ بی امان است
42 این گونه که من
43 دوستت میدارم …
44 شوریده وار و پریشان باریدن
45 بر خزه ها و خیزابها
46 به بیراهه و راهها تاختن
47 بیتاب٬ بیقرار
48 دریایی جستن
49 و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
50 و تو را به یاد آوردن
51 حکایت بارانی بیقرار است
52 این گونه که من دوستت میدارم …
53 شمس لنگرودی
54 گلایل را دوست دارم
55 به خاطر قلبش،
56 که از پس برگهای لطیفش پیداست
57 دل آدمی پیدا نیست
58 و سر انگشتانت را سیاه میکند
59 چون گردو
60 اگر بگشایی و ببینی
61 دلتنگی
62 خوشهی انگور سیاه است
63 لگد کوبش کن!
64 لگد کوبش کن!
65 بگذار سربسته بماند
66 مستت میکند این اندوه …!
67 مثل هوا در کنار توام
68 نه جای کسی را تنگ می کنم
69 نه کسی مرا می بیند
70 نه صدایم را می شنود
71 دوری مکن
72 تو نخواهی بود
73 من اگر نباشم.
74 این شعرها که بوی سکوت می دهند
75 از غیبت لب های توست
76 کلمات
77 مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی
78 از معنا خالی شدند
79 و در انتظار مورچه هایند
80 توشه بار زمستانی شان را
81 در حفره ی تاریک خالی کنند-
82 اندوهی که سرازیر می شود
83 در سینه ی خاموش من.
84 چرا ننویسم زیباست زندگی
85 وقتی دو کرکس را در عشق بازی شان دیده ام
86 چرا ننویسم زیبا نیست زندگی
87 وقتی تفنگ شکارچی
88 به صورتشان خیره بود.
89 آن قدر به تو نزدیک بودم
90 که تو را ندیدم
91 در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم
92 شکرانۀ روزهایی
93 که کنار تو
94 راه رفته ام
95 دیدار تو کشتزار نور است
96 آهویى بىیقرار
97 که از لب تشنهاش
98 آفتاب سحر فرو مىریزد،
99 دیدارت سکوت است
100 آبشار پرندگانى که راه سپیده را مىجویند،
101 لیوانى عسل
102 در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مىدهد،
103 چایى دم کشیده
104 درست لحظهیى که از تمام دغدغهها فارغ میشود
105 دیدار تو کشتزار نور است
106 با بزهایى از بلور
107 که به سوى صخره چرا میکنند
108 بى آن که بدانند مىشکنند
109 و غبار بلور
110 در روحم فرو مىپاشند
111 تو مثل منی برف
112 راه میروی و آب میشوی.
113 تو مثل منی برف
114 آتش را روشن میکنی
115 تا در هرمش بمیری
116 یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
117 پروانهها که تو را ندیدند
118 عاشق او میشوند
119 نکند سرنوشت مرا جائی دیدهئی برف.
120 کاش میتوانستی تابستانها بباری
121 تا با تنپوشی از برف
122 برابر خورشید عشوهها میکردیم.
123 به شادی مردم اعتماد مکن برف
124 تا میباری نعمتی
125 چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
126 در سایهی هر کلاهی
127 کبوتر جادوگری است
128 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام
129 رودخانهیی
130 سربازان فراری را به جبههی جنگ میبرد.
131 سربازان ترانهی میهنی میخوانند
132 شلیک میکنند
133 میمیرند.
134 زندهباشی کبوتر آرام ما
135 زنده باشی
136 همهمان را
137 زنده زنده
138 تحویل پاسگاه پلیس دادهئی.
139 باد می وزید
140 که تو پر کشیدی
141 شاد بودید
142 هم تو
143 هم شکارچی گنگی
144 که از سر اتفاق
145 در سایه ی شاخه ها می گذشت
146 باران صبح
147 نم نم
148 می بارد
149 و تو را به یاد می آورد
150 که نم نم باریدی
151 و ویران کردی
152 خانه کهنه را
153 سر می روم از خویش
154 از گوشه گوشه فرو می ریزم
155 و عطر تو
156 رسوایم می کند
157 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ
158 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
159 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ
160 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ
161 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ
162 با خالکوب ستاره ها
163 بر تاریکی دست ها
164 عابران به سوی تو بال می زنند
165 می آیند
166 تا در حیاط خانه تو
167 گل های پژمرده خود را بکارند
168 و تو از راهی می رسی
169 که پریشانی دور می شود…
170 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!
171 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!
172 درهایت را باز کن
173 ما ایستاده ایم
174 خیابان های تو ما را پیش می برد
175 ما می آئیم
176 تا جای واژه نارنج نارنج
177 و جای هوا هوا بنشانیم
178 و در شعری زنده شناور باشیم…
179 تو نخستین حرفی
180 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند
181 نخستین نانی
182 که پس از جنگی شوم
183 از تنور دهکده ای خارج می شود
184 نخستین نامی
185 که بر بچه زندگی می گذاریم…
186 در هایت را باز کن
187 ما می آئیم
188 با عکس جوانی تو
189 در جیب پاره مان
190 و هر چه که نزدیک تر می شویم
191 تو جوان تر و زیباتر می شوی
192 درهایت را باز کن
193 هر چه نشانه است در کف مان
194 خانه توست
195 ای آزادی
196 می خواستم ترانه یی باشم
197 که بچه های دبستانی از بر کنند
198 دریا که می شنود
199 توفان اش را پشت اش پنهان کن
200 و برگ های علف
201 نت های به هم خوردن شان را
202 از روی صدای من بنویسند
203 می خواستم ترانه یی باشم
204 که چشمه زمزمه ام کند
205 آبشار
206 با سنج و دهل بخواند
207 اما ترانه ی غمگینم
208 و دریا ، غروب
209 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند
210 نت هایم را تمام نکرده
211 چرا
212 رهایم کردی
213 آیا برای گرم کردن بازارشان
214 به آتشتان کشیدند؟
215 حتا باد ایستاده بود و نگاه میکرد که شعله فرو بنشیند
216 حتا شاخهها
217 از سوزاندن خود
218 تن زدند
219 کودکان اول ابتدایی
220 از هفت سالگی به عقب برگشتند
221 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.
222 و به هنگامی که از مراسمتان بازگشتیم
223 دست نوشتههای مجسمهها بر کاغذ
224 بر پایهی شکستهی مرمری میلرزید
225 آنان
226 شرمناکِ سنگ بودنشان
227 سر به بیابانها، رفته بودند
228 تنهایی ها عمیق اند
229 عمیق
230 مثل صورت مردگان
231 حلزون ها چقدر تنهایند
232 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند
233 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
234 و تو در خاموشی هایم می درخشی
235 در آتش و روشنی می درخشی
236 و من آن قدر دوستت دارم
237 که فراموش می کنم
238 زندگی
239 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
240 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
241 که مثل پرندگان راست راست میچرخند در هوا
242 سر ماه
243 حقوقشان را میگیرند
244 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
245 که مرگ تو را ندیدند.
246 کاش پر وبالشان در آتش آفتاب تیر بسوزد
247 ما با ذغالشان
248 شعار خیابانی بنویسیم
249 پس این فرشتگان پیر شده
250 جز جاسوسی ما
251 به چه کار بد دیگری مشغولند
252 که فریاد ما به گوش کسی نمیرسد