دیدار تو کشتزار از شمس لنگرودی اشعار پراکنده 29

شمس لنگرودی

آثار شمس لنگرودی

شمس لنگرودی

دیدار تو کشتزار نور است

1 دیدار تو کشتزار نور است

2 آهویى بىیقرار

3 که از لب تشنه‌‏اش

4 آفتاب سحر فرو مى‌ریزد،

5 دیدارت سکوت است

6 آبشار پرندگانى که راه سپیده را مى‏‌جویند،

7 لیوانى عسل

8 در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مى‏‌دهد،

9 چایى دم کشیده

10 درست لحظه‏‌یى که از تمام دغدغه‌ها فارغ می‌‏شود

11 دیدار تو کشتزار نور است

12 با بزهایى از بلور

13 که به سوى صخره چرا می‌کنند

14 بى آن که بدانند مى‏‌شکنند

15 و غبار بلور

16 در روحم فرو مى‌پاشند

17 تو مثل منی برف

18 راه می‌روی و آب می‌شوی.

19 تو مثل منی برف

20 آتش را روشن می‌کنی

21 تا در هرمش بمیری

22 یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند

23 پروانه‌ها که تو را ندیدند

24 عاشق او می‌شوند

25 نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.

26 کاش می‌توانستی تابستان‌ها بباری

27 تا با تن‌پوشی از برف

28 برابر خورشید عشوه‌ها می‌کردیم.

29 به شادی مردم اعتماد مکن برف

30 تا می‌باری نعمتی

31 چون بنشینی به لعنت‌شان دچاری.

32 در سایه‌ی هر کلاهی

33 کبوتر جادوگری است

34 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام

35 رودخانه‌یی

36 سربازان فراری را به جبهه‌ی جنگ می‌برد.

37 سربازان ترانه‌ی میهنی می‌خوانند

38 شلیک می‌کنند

39 می‌میرند.

40 زنده‌باشی کبوتر آرام ما

41 زنده باشی

42 همه‌مان را

43 زنده زنده

44 تحویل پاسگاه پلیس داده‌ئی.

45 باد می وزید

46 که تو پر کشیدی

47 شاد بودید

48 هم تو

49 هم شکارچی گنگی

50 که از سر اتفاق

51 در سایه ی شاخه ها می گذشت

52 باران صبح

53 نم نم

54 می بارد

55 و تو را به یاد می آورد

56 که نم نم باریدی

57 و ویران کردی

58 خانه کهنه را

59 سر می روم از خویش

60 از گوشه گوشه فرو می ریزم

61 و عطر تو

62 رسوایم می کند

63 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ

64 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

65 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ

66 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ

67 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ

68 با خالکوب ستاره ها

69 بر تاریکی دست ها

70 عابران به سوی تو بال می زنند

71 می آیند

72 تا در حیاط خانه تو

73 گل های پژمرده خود را بکارند

74 و تو از راهی می رسی

75 که پریشانی دور می شود…

76 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!

77 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!

78 درهایت را باز کن

79 ما ایستاده ایم

80 خیابان های تو ما را پیش می برد

81 ما می آئیم

82 تا جای واژه نارنج نارنج

83 و جای هوا هوا بنشانیم

84 و در شعری زنده شناور باشیم…

85 تو نخستین حرفی

86 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند

87 نخستین نانی

88 که پس از جنگی شوم

89 از تنور دهکده ای خارج می شود

90 نخستین نامی

91 که بر بچه زندگی می گذاریم…

92 در هایت را باز کن

93 ما می آئیم

94 با عکس جوانی تو

95 در جیب پاره مان

96 و هر چه که نزدیک تر می شویم

97 تو جوان تر و زیباتر می شوی

98 درهایت را باز کن

99 هر چه نشانه است در کف مان

100 خانه توست

101 ای آزادی

102 می خواستم ترانه یی باشم

103 که بچه های دبستانی از بر کنند

104 دریا که می شنود

105 توفان اش را پشت اش پنهان کن

106 و برگ های علف

107 نت های به هم خوردن شان را

108 از روی صدای من بنویسند

109 می خواستم ترانه یی باشم

110 که چشمه زمزمه ام کند

111 آبشار

112 با سنج و دهل بخواند

113 اما ترانه ی غمگینم

114 و دریا ، غروب

115 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند

116 نت هایم را تمام نکرده

117 چرا

118 رهایم کردی

119 آیا برای گرم کردن بازارشان

120 به آتش‌تان کشیدند؟

121 حتا باد ایستاده بود و نگاه می‌کرد که شعله فرو بنشیند

122 حتا شاخه‌ها

123 از سوزاندن خود

124 تن زدند

125 کودکان اول ابتدایی

126 از هفت سالگی به عقب برگشتند

127 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.

128 و به هنگامی که از مراسم‌تان بازگشتیم

129 دست نوشته‌های مجسمه‌ها بر کاغذ

130 بر پایه‌ی شکسته‌ی مرمری می‌لرزید

131 آنان

132 شرمناکِ سنگ بودن‌شان

133 سر به بیابان‌ها، رفته بودند

134 تنهایی ها عمیق اند

135 عمیق

136 مثل صورت مردگان

137 حلزون ها چقدر تنهایند

138 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند

139 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!

140 و تو در خاموشی هایم می درخشی

141 در آتش و روشنی می درخشی

142 و من آن قدر دوستت دارم

143 که فراموش می کنم

144 زندگی

145 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

146 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

147 که مثل پرندگان راست راست می‌چرخند در هوا

148 سر ماه

149 حقوق‌شان را می‌گیرند

150 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

151 که مرگ تو را ندیدند.

152 کاش پر وبال‌شان در آتش آفتاب تیر بسوزد

153 ما با ذغال‌شان

154 شعار خیابانی بنویسیم

155 پس این فرشتگان پیر شده

156 جز جاسوسی ما

157 به چه کار بد دیگری مشغولند

158 که فریاد ما به گوش کسی نمی‌رسد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر