-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدار تو کشتزار نور است
2 آهویى بىیقرار
3 که از لب تشنهاش
4 آفتاب سحر فرو مىریزد،
5 دیدارت سکوت است
6 آبشار پرندگانى که راه سپیده را مىجویند،
7 لیوانى عسل
8 در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مىدهد،
9 چایى دم کشیده
10 درست لحظهیى که از تمام دغدغهها فارغ میشود
11 دیدار تو کشتزار نور است
12 با بزهایى از بلور
13 که به سوى صخره چرا میکنند
14 بى آن که بدانند مىشکنند
15 و غبار بلور
16 در روحم فرو مىپاشند
17 تو مثل منی برف
18 راه میروی و آب میشوی.
19 تو مثل منی برف
20 آتش را روشن میکنی
21 تا در هرمش بمیری
22 یاسهای تابستانی ادای تو را در میآورند
23 پروانهها که تو را ندیدند
24 عاشق او میشوند
25 نکند سرنوشت مرا جائی دیدهئی برف.
26 کاش میتوانستی تابستانها بباری
27 تا با تنپوشی از برف
28 برابر خورشید عشوهها میکردیم.
29 به شادی مردم اعتماد مکن برف
30 تا میباری نعمتی
31 چون بنشینی به لعنتشان دچاری.
32 در سایهی هر کلاهی
33 کبوتر جادوگری است
34 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام
35 رودخانهیی
36 سربازان فراری را به جبههی جنگ میبرد.
37 سربازان ترانهی میهنی میخوانند
38 شلیک میکنند
39 میمیرند.
40 زندهباشی کبوتر آرام ما
41 زنده باشی
42 همهمان را
43 زنده زنده
44 تحویل پاسگاه پلیس دادهئی.
45 باد می وزید
46 که تو پر کشیدی
47 شاد بودید
48 هم تو
49 هم شکارچی گنگی
50 که از سر اتفاق
51 در سایه ی شاخه ها می گذشت
52 باران صبح
53 نم نم
54 می بارد
55 و تو را به یاد می آورد
56 که نم نم باریدی
57 و ویران کردی
58 خانه کهنه را
59 سر می روم از خویش
60 از گوشه گوشه فرو می ریزم
61 و عطر تو
62 رسوایم می کند
63 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ
64 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
65 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ
66 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ
67 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ
68 با خالکوب ستاره ها
69 بر تاریکی دست ها
70 عابران به سوی تو بال می زنند
71 می آیند
72 تا در حیاط خانه تو
73 گل های پژمرده خود را بکارند
74 و تو از راهی می رسی
75 که پریشانی دور می شود…
76 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!
77 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!
78 درهایت را باز کن
79 ما ایستاده ایم
80 خیابان های تو ما را پیش می برد
81 ما می آئیم
82 تا جای واژه نارنج نارنج
83 و جای هوا هوا بنشانیم
84 و در شعری زنده شناور باشیم…
85 تو نخستین حرفی
86 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند
87 نخستین نانی
88 که پس از جنگی شوم
89 از تنور دهکده ای خارج می شود
90 نخستین نامی
91 که بر بچه زندگی می گذاریم…
92 در هایت را باز کن
93 ما می آئیم
94 با عکس جوانی تو
95 در جیب پاره مان
96 و هر چه که نزدیک تر می شویم
97 تو جوان تر و زیباتر می شوی
98 درهایت را باز کن
99 هر چه نشانه است در کف مان
100 خانه توست
101 ای آزادی
102 می خواستم ترانه یی باشم
103 که بچه های دبستانی از بر کنند
104 دریا که می شنود
105 توفان اش را پشت اش پنهان کن
106 و برگ های علف
107 نت های به هم خوردن شان را
108 از روی صدای من بنویسند
109 می خواستم ترانه یی باشم
110 که چشمه زمزمه ام کند
111 آبشار
112 با سنج و دهل بخواند
113 اما ترانه ی غمگینم
114 و دریا ، غروب
115 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند
116 نت هایم را تمام نکرده
117 چرا
118 رهایم کردی
119 آیا برای گرم کردن بازارشان
120 به آتشتان کشیدند؟
121 حتا باد ایستاده بود و نگاه میکرد که شعله فرو بنشیند
122 حتا شاخهها
123 از سوزاندن خود
124 تن زدند
125 کودکان اول ابتدایی
126 از هفت سالگی به عقب برگشتند
127 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.
128 و به هنگامی که از مراسمتان بازگشتیم
129 دست نوشتههای مجسمهها بر کاغذ
130 بر پایهی شکستهی مرمری میلرزید
131 آنان
132 شرمناکِ سنگ بودنشان
133 سر به بیابانها، رفته بودند
134 تنهایی ها عمیق اند
135 عمیق
136 مثل صورت مردگان
137 حلزون ها چقدر تنهایند
138 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند
139 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
140 و تو در خاموشی هایم می درخشی
141 در آتش و روشنی می درخشی
142 و من آن قدر دوستت دارم
143 که فراموش می کنم
144 زندگی
145 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد
146 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
147 که مثل پرندگان راست راست میچرخند در هوا
148 سر ماه
149 حقوقشان را میگیرند
150 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند
151 که مرگ تو را ندیدند.
152 کاش پر وبالشان در آتش آفتاب تیر بسوزد
153 ما با ذغالشان
154 شعار خیابانی بنویسیم
155 پس این فرشتگان پیر شده
156 جز جاسوسی ما
157 به چه کار بد دیگری مشغولند
158 که فریاد ما به گوش کسی نمیرسد