گفتی که بود این از حمید مصدق اشعار پراکنده 40

حمید مصدق

آثار حمید مصدق

حمید مصدق

گفتی که بود این در گریبان برده سر این مرد ؟

1 گفتی که بود این در گریبان برده سر این مرد ؟

2 این با حریق هق هق گریه

3 این در نگاهش سیلی از اندوه

4 این در درون سینه اش بسی

5 درد

6 این شبگرد ؟

7 این سایه من بود

8 این از خود و از غیر دل کنده

9 این سینه اش از حسرت و اندوه مالامال

10 از اضطرابی سخت آکنده

11 این سایه من بود

12 این گوژپشت بار غم بر دوش

13 این خاموش

14 این سایه من بود که می گفت

15 با اندوه دردش را

16 که سر درون چاه غم می برد

17 می کشت آنجا آه سردش را

18 این سایه من بود که در کوچه باغ

19 آواز حسرتبار سر می داد

20 این سایه من بود که می گفت با تو

21 من نمی گویم که با من باش

22 و ایمن باش

23 با من ایمن از نگاه چشم شور و شوخ دشمن باش

24 گفتی که بود؟

25 این سایه من بود

26 این سایه من بود که نومید می گردید

27 در کوچه باغ خاطرات خویش

28 من تمنا کردم

29 که تو با من باشی

30 تو به من گفتی

31 هرگز هرگز

32 پاسخی سخت و درشت

33 و مرا غصه این هرگز کشت

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر