-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو ، ای چشم سیه ! با شعله ی خویش
2 شبانگاهان ، دلم را روشنی بخش
3 بسوزانم درین تاریکی مرگ
4 ز چنگال گناهم ایمنی بخش
5 خدا را ، آسمانا ! در فروبند
6 ز شیون های خاموشم مپرهیز
7 به چاه اخترانم سرنگون ساز
8 ز دار کهکشان هایم بیاویز
9 خدا را ، آسمانا ! پرده بفکن
10 مرا از چشم اخترها نهان کن
11 تنم در کوره ی خورشید بگداز
12 مرا پاکیزه دل ، پاکیزه جان کن
13 خدا را ، ماهتابا ! چهره بفروز
14 مرا درچشمه ی خود شستشو ده
15 به اشک نامرادی آشنا ساز
16 ز اشک پارسایی آبرو ده
17 بکوب ای دست مرگ ، ای پنجه ی مرگ
18 به تندی بردرم ، تا درگشایم
19 تو مرغان قفس را پر گشودی
20 من این مرغ قفس را پر گشایم
21 به تندی حلقه بر در زن ، مگو کیست
22 که در زندان هستی چون منی هست
23 به گوشم در دل شبهای خاموش
24 صدای خنده ی اهریمنی هست
25 شبم تاریک شد تاریکتر شد
26 نمی تابد ز روزن آفتابی
27 نمی تابد درین بیغوله ی مرگ
28 شبانگاهان ، فروغ ماهتابی
29 خدایانند و اخترها و شب ها
30 گواه گریه های شامگاهم
31 نمی دانند این بیگانه مردم
32 که در خود ، اشک ها دارد نگاهم
33 مرا ، ای سوز تب ! در بستر خویش
34 بسوزان ، شعله ور کن روشنی بخش
35 مرا زین لرزش گرم تب آلود
36 خدا را ، لذتی اهریمنی بخش
37 مرا ، ای دست خون آشام تقدیر
38 گریبان گیر و در ظلمت رها کن
39 مرا بر یال استرها فروبند
40 مرا از بال اخترها جدا کن
41 مرا در زیر دندانهای مریخ
42 به نرمی خرد کن ، کم کم فرو ریز
43 مرا در آسیای کهنه ی چرخ
44 غباری ساز و در کام سبو ریز
45 بکوب ای دست مرگ امشب درم را
46 که از من کس نمی گیرد سراغی
47 شب تاریک من بی روشنی ماند
48 تو ، ای چشم سیه ! بر کن چراغی
49 زانجا که بوسه های تو آن شب شکفت و ریخت
50 امروز ، شاخه های کهن سر کشیده اند
51 نقش ترا که پرتو ماه آفریده بود
52 خورشید ها ربوده و در برکشیده اند
53 شب در رسید و ، شعله ی گوگردی شفق
54 بر گور بوسه ها ی تو افروخت آتشی
55 خورشید تشنه خواست که نو شد به یاد روز
56 آن بوسه را که ریخته از کام مهوشی
57 ماندم بر آن مزار و ، شب از دور پر گشود
58 تک تک برآمد از دل ظلمت ، ستاره ها
59 خواندم ز دیدگان غم آلود اختران
60 از آخرین غروب نگاهت اشاره ها
61 چون برگ مرده ای که درافتد به پای باد
62 یاد تو با نسیم سبکخیز شب گریخت
63 وان خنده ای که بر لب تو نقش بسته بود
64 پژمرد و ، در سیاهی شب چون شکوفه ریخت
65 دیدم که در نگاه تو جوشید موج اشک
66 گلبرگ بوسه های تو شد طعمه ی نسیم
67 دیدم ترا که رفتی و آمد مرا به گوش
68 آوای پای رهگذری در سکوت و بیم
69 بی آنکه بر تو راه ببندد ، نگاه من
70 ای آشنا ! گریختی از من ، گریختی
71 چون سایه ای که پرتو ماه آفریندش
72 پیوند خود ز ظلمت شب ها گسیختی
73 اینجا مزار گمشده ی بوسه های تست
74 و آن دورتر ، خیال تو بنشسته بی گناه
75 من مانده ام هنوز در ین دشت بی کران
76 تا از چراغ چشم تو گیرم سراغ راه
77 (اشعار نادر نادرپور)
78 شب در رسید و ، وحشت آن چشم بی نگاه
79 چون لرزه های مرگ ، تنم را فراگرفت
80 در ژرفنای خاطر من ، جستجوکنان
81 دستی فروخزید و مرا آشنا گرفت
82 در پنجه های وحشی او ماندم از خروش
83 فریاد من ز وحشت او در گلو شکست
84 چشم ستاره ای بدرخشید و ، نور ماه
85 چون تیر در سیاهی چشمم فرو نشست
86 یک لحظه ، آسمان و درختان و ابرها
87 در هم شدند و محو شدند و نهان شدند
88 یک لحظه ، آن دو چشم گنهکار دوزخی
89 از پشت پرده های سیاهی عیان شدند
90 چون پرده ای که رنگ بر آن می دود به خشم
91 گیتی پر از غبار شد و تیرگی گرفت
92 یک لحظه ، هر چه بود خموشی گزید و مرد
93 گفتی هراس مرگ بر او چیرگی گرفت
94 تنها دو چشم سرخ ، دو چشمی که می گداخت
95 نزدیک شد ، گداخته شد ، شعله برکشید
96 اول ، دونقظه بود که درتیرگی شکفت
97 وانگه ، دو نور سرخ از آن هر دو سر کشید
98 گفتی ز چشم مرگ ، زمان ، قطره قطره ریخت
99 در قطره های دمبدمش ، زندگی فسرد
100 در نور آن دو چشم که لرزید و خیره ماند
101 باز آن دو دست سرد ، گریبان من فشرد
102 در پنجه های وحشی او ماندم از خروش
103 فریاد من ز وحشت او در گلو شکست
104 چشم ستاره ای بدرخشید و ، نور ماه
105 چون تیر ، در سیاهی چشمم فرو نشست
106 نالیدم از هراس و ، در آفاق بی فنا
107 گم شد صدای زیر وبم ناله های من
108 ظلمت فرا رسید و نسیم از نفس فتاد
109 بشکست در گلوی خموشی ، صدای من
110 (اشعار نادر نادرپور)