-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تمام فاجعه از چشم می رود
2 و چشم
3 میان نام تو
4 تالار برگ
5 فضای فاجعه است
6 فضا فضا هایش را بارید
7 و برگ ها كه فضا ها را تقسیم می كردند
8 سقوط كردند
9 و در تمام طول عصب هایم
10 فقط صدای گنگی از آن برگ باستانی
11 پیچید
12 میان نام تو بوی گیاهی صدف تو
13 به آبیاری كاكتوس
14 حساس شد
15 و پوستم
16 سریع شد
17 و پوستم
18 از آب های شكسته سریع شد
19 در ارتباط های میان توان و تن
20 پرنده ای متراكم می شد
21 در ارتباط بلند خطاب های دو تن از میان پستی روح
22 پرنده ای كه با من می رفت
23 تمام فریادش در چشمش بود
24 و چشم ، آه
25 تمام فاجعه از چشم می رود
26 ای ناتمام
27 وقتی برای بافتن وقت نیست
28 وقتی برای دانستن خوردن
29 وقتی برای خوردن دانستن
30 (اشعار یدالله رؤیایی)
31 از تو سخن از به آرامی
32 از تو سخن از به تو گفتن
33 از تو سخن از به آزادی
34 وقتی سخن از تو می گویم
35 از عاشق از عارفانه می گویم
36 از دوستت دارم
37 از خواهم داشت
38 از فكر عبور در به تنهایی
39 من با گذر از دل تو می كردم
40 من با سفر سیاه چشم تو زیباست
41 خواهم زیست
42 من با به تمنای تو خواهم ماند
43 من با سخن از تو
44 خواهم خواند
45 ما خاطره از شبانه می گیریم
46 ما خاطره از گریختن در یاد
47 از لذت ارمغان در پنهان
48 ما خاطره ایم از به نجواها
49 من دوست دارم از تو بگویم را
50 ای جلوه ی از به آرامی
51 من دوست دارم از تو شنیدن را
52 تو لذت نادر شنیدن باش
53 تو از به شباهت از به زیبایی
54 بر دیده تشنه ام تو دیدن باش
55 تا رها سازم سرودم را
56 عشق را آیینه كردم
57 در دل آیینه تصویری ندانم از كجا
58 رویید
59 جان شكفت از شوق دیدار و سرودم را
60 در شكوه سبز آینه رهاتر كرد
61 ای نگاه تو نسیم نور
62 انتظار ساقه را پیغام روییدن
63 ای تماشا ! ای طنین دور
64 دیده را در راه تاریك عطش ها
65 صبح نوشیدن
66 خسته از دیدار خویش ام باز كن
67 در تنم جوبار گرم خواب را
68 شایدم بیراهه ی رویا دهد
69 جلوه های روشن محراب را
70 شاید از شوق نیایش دست ها
71 از تنم پرواز گیرد سوی تو
72 شاید آن قندیل های سز تاب
73 شعله در من ریزد از جادوی تو
74 باز كن پیوند مژگان ها كه رود
75 در دل نیزار ها جاری شود
76 مردم چشم مرا بنواز تا
77 نقطه ی پایان بیزاری شود
78 در شكوه سبز آینه رهاتر شد
79 تا سرود من
80 جنبشی افتاد بر تصویر
81 فاصله ای باز كرد
82 از من جداتر شد
83 (اشعار یدالله رؤیایی)
84 نشست پرتو حیرت
85 به دستهای نیایشگرم
86 خمیده سقه ی تردید
87 به روی شچمه ی جوشان باورم
88 میان آینه و من
89 شكست شوق تماشا
90 ز چشم دختر تصویر
91 پرید جلوه ی رویا
92 درنگ عاطفه از گامم اشتیاق گرفت
93 به خواب آینه آوار شد حماسه دور
94 صدای روشن اشكی كه گرم بود هنوز
95 به اهتزاز نگاهم شكست راز بلور
96 كه سایه ای سرشار آمد از غم
97 درون بیدارم
98 كه خسته خواند ملالی غریب را
99 كدام مرد ؟
100 ندانم
101 كدام لب در من
102 میان فاصله ی لحظه ها نشست و سرود ؟
103 كدام حاجت در من
104 دریچه های حرفم به سرگذشت گشود ؟
105 تو آن نسیم سبكبال نرم پروازی
106 كه بر شدی چو غباری ز دور دست تنم
107 من از كرانه ی دور دیار تنهاییم
108 چو موج خسته دریدم ز شوق پیرهنم
109 چو آمدی به تن آشفته گشتم از دیدار
110 چو رفتی از غم تو سر به سنگ كوبیدم
111 دوباره باز به راه تو بازگشتم تا
112 گریز عطر تو از راه دور بوییدم
113 هوس بهسینه ام آشفت تا تو دور شدی
114 نفس دریغ ! دگر با تلاش یار نماند
115 چو آمدم كه غریوت دهم : ز ره برگرد
116 وجودم آب شد از من دگر غبار نماند
117 طلای ساحل مژگان بی تكان
118 برید جاده ی دریای دور را
119 دوباره پلك چ بگشود باز هم بر هم ریخت
120 ستیز سایه و سودای نور را
121 (اشعار یدالله رؤیایی)
122 ماورای روشن آینه را
123 سایه ای آشفته كرد از دور دست
124 پر زد از اقصای آن دشت زلال
125 دختر تصویر را درهم شكست
126 شكوه ای بیدار شد در پوستم
127 اندهی لغزید روی دستهام
128 آه ! اگر باز آشنا می آمدم
129 آن خیال خالی رویای خام
130 روزنی خندید و آوار صدا
131 آستان نور را لبریز كرد
132 یك دهان باز در متن غبار
133 طعنه ای را خواند
134 ای آزرده مرد
135 مانده ای بس در خم بیراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ
136 در اشاره های گرم آفتاب و رنگ
137 در زبان بوته و تصویر مانده
138 خط هر سودا ! خطا خوانده
139 با كدامین مژده رویا گرم می داری ؟
140 خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟
141 رو سرودت را به مهر آب ها بسپار
142 اینجا همزبانی نیست
143 قصه ی پاك نوازش را به دست خواب ها بسپار
144 اینجا مهربانی نیست
145 با وزش های دراز آه من
146 آینه ام چون غروبی تار شد
147 دست بردم تاغبارش بسترم
148 طعنه ای باز ن میان بیدار شد
149 ای به جان خاموش
150 ای به تن خسته
151 دیرگاهی چشم بر نقش سحر بسته
152 دور را پاییده چون گوش خروس صبح
153 خوانده ناهنگام با هر بانگ كز دور آشنا اید
154 هی به خود بسپار بسیار گفته : شب نمی یاید
155 آرزو گم كرده ای بس مانده حیران : از چه جویی
156 با كه پویی راه
157 با سر سودایی خود در كلاف دیگران گم
158 روزگاری تاج خونین كرده از منقار دوست
159 با كوبیده به بام روشن همسایه : كان گم كرده اوست
160 اینك از این آینه در این خلیج ساكن و آرام
161 با كدامین دختر تصویر رویا گرم می داری ؟
162 خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟
163 با تپش های دل تو هیچ دل را گرمی پرواز نیست
164 هیچ كس با دیگری دمساز نیست
165 یكدم از چشمم قطار روزها
166 چون تبی تابید و چون دودی گذشت
167 در تنم هر چه زمان بود ایستاد
168 چهره ام سیراب سال و ماه گشت
169 پیر گشتم چون زمین دیر سال
170 پیری صد ریشه در من می دمید
171 لحظه ای با هر چه ماندم ناشناس
172 نبض من در قرن دیگر می تپید
173 (اشعار یدالله رؤیایی)