-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تردید نیست : آینه بیدار است
2 آیینه ای که ساعت شماطه ی مرا
3 با ضربه های زنگش تحقیر می کند
4 با هر تکان عقربه ، خطی در آینه
5 رقص دقیقه ها را تصویر می کند
6 طیفی ز نقش های پیاپی
7 بین دو قطب نیمرخ و رخ گشاده است
8 عکس مرا در آینه تکثیر می کند
9 من در نگاه روشن آیینه
10 خود را چنانکه هستم می بینم
11 پوشیده و برهنه و خام و گداخته
12 پوشیده چون امید سحر در شب جهان
13 عریانتر از تولد خورشید
14 خام آنچنان که خالق در خلقت درخت
15 کامل بسان صنعت هر چه ساخته
16 آیینه این دو گانگی ناگریز را
17 با حیرت نگاهش تفسیر می کند
18 اندیشه می کنم که چه خواهد شد
19 گر ناگهان در آینه این تصویر
20 ثابت تر از فسیل شود در دل زمین
21 آه این خیال شوم ، مرا پیر می کند
22 (اشعار نادر نادرپور)
23 آه ای میانه بالا ، آه ای گشاده موی
24 ای نازنین آینه در چشم
25 ای سبزی تمام جهان در نگاه تو
26 ای آفتاب سرزده از بام باختر
27 ای مشرق جوانی من جایگاه تو
28 در سرزمین ظلمت ، ایا چگونه ای ؟
29 آه ای سپید بازو ، آه ای برهنه تن
30 ای بر سحرگهان تنت دست مهر من
31 کنون در آن دیار ، خدا را چگونه ای ؟
32 خرم ، شبان دور که در پرتو چراغ
33 من می نوشم آنچه تو می خواندی
34 من می شنیدم آنچه تو می گفتی
35 تا شاید از کلام تو یابم نمونه ای
36 فواره ی ظریف حیاطت گشوده بود
37 نجوای نقره فامش می ریخت در سکوت
38 تنها طنین بال مگس اوج می گرفت
39 چون باد پنجه می زد بر تار عنکبوت
40 تا می دمید روشنی نیلگونه ای
41 کاغذ به روی کاغذ ، روز از قفای روز
42 در دفتر سپید تو پوسید و زرد شد
43 چندین بهار آمد و چندین خزان گذشت
44 تا هر سخن پرنده ی آفاقگرد شد
45 ای بانوی کلام
46 وقتی که دست من به هواخواهی دو لفظ
47 سرگشته در میان دو معنی بود
48 او را به لطف بوسه ی خود می نواختی
49 ای خامش سخنگو ، ای شوخ شرمگین
50 ای دوست ، ای معلم ، ای ترجمان بخت
51 ای سرخی خجالت بر گونه ی افق
52 هنگام عشق بازی خورشید با درخت
53 در آن غروبگاه بهاری
54 وقتی که آفتاب تن تو
55 از شامگاه بستر من می کشید رخت
56 دیدم که همچو قلب زمین می گداختی
57 ای از نژاد آهو ای از تبار ماه
58 آن لحظه های گمشده ی دور یاد باد
59 آه ای چراغ سرخ شقایق به دست تو
60 پیوستنت به قافله ی نور یاد باد
61 گویند : آسمان همه جا آبی است
62 اما نگاه تو
63 آن سبزی تمام بهاران چگونه است ؟
64 ایا هنوز در همه عالم نمونه است ؟
65 امروز شامگاه که بارانی از درون
66 تصویر دلفریب ترا می شست
67 از پرده ی تصور تاریکم
68 می دیدم ای کسی که ز من دوری
69 من با تو همچو آینه ، نزدیکم
70 (اشعار نادر نادرپور)
71 در جگرم چون دهان ماهی زخمی است
72 زخم گشفتی که کس نیافته نامش
73 یا لب سرخ گشوده ای که هویداست
74 چون لثه ی خالی انار کلامش
75 زخم شگفتی که گر زبان بگشاید
76 در سخنش راز معجزات مسیح است
77 واژه ی گنگن از کرامتش همه گویاست
78 لفظ غریب از لبش همیشه فصیح است
79 تیغه ای از آهن گداخته در اوست
80 چرخ زنان ، خون فشاند از دهن او
81 خشم و خروشی نگفتنی است سکوتش
82 زمزمه ای ناشنیدنی ، سخن او
83 اوست دهانی که گرچه حنجره اش نیست
84 می کوشد تا همیشه نغمه بخواند
85 دردش ، چون گریه ، در گلو فکند چنگ
86 تا مگر اعماق سینه را بدراند
87 اوست دهانی که با خشونت دندان
88 گونه ی بیرنگ ماه را بخراشد
89 مردم چشمی که تیشه ی نظر او
90 پیکره های ندیدنی بتراشد
91 اوست که چون بیند آفتاب خزان را
92 در وسط آسمان به جلوه نمایی
93 ترسد کاین کاغذ کبود بسوزد
94 در پس آن ذره بین دوره طلایی
95 چشم است این یا دهان ؟ درست ندانم
96 دانم کز خون من پر است پیامش
97 در جگرم ، چون دهان ماهی زخمی است
98 زخم شگفتی که کس نیافته نامش
99 این دهن سرخ ، این بردیگی زخم
100 می خندد بر حیات برزخی من
101 در بن دندان او ، به تردی انگور
102 می ترکد لحظه های دوزخی من