تا نسوزم از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 26

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

تا نسوزم در حریق خون خود

1 تا نسوزم در حریق خون خود

2 باز شد در گوشتم سیلاب خواب

3 خواستم عریان شوم از خویش باز

4 بامگی از آیینه می دادم خطاب

5 های خواب آلود عابر زینهار

6 بی خبر بر پله های خواب پا مگذار

7 كه دیار وحشی رنگ است آنجا

8 كه به چشم كس نجوشد انتظار تو

9 كه تپیدن های دل ها زمزمه ی سنگ است آنجا

10 قصر ها آوار گشته

11 فصل ها بیدار گشته

12 زینهار

13 شهر رویا دیر گاهی شهر خاموشی است

14 آشنایی هاش آغاز فراموشی است

15 در من این فریادها از چیست باز ؟

16 چیست می پیچد به ساق نرم خواب؟

17 در سكون پرده هایم اضطراب ؟

18 ناخنی هشیار افسون می كند

19 شط تاریك ستون پشت من

20 یا فشار گرم دستی می برد

21 خواب هذیان برده انگشت من

22 باز گرد ای دیر مانده بر سر اوهام

23 ریگ باران دیده و پا خورده ی آن بركه گوهر نیست

24 وهم را پیش از تو ای بسیار كاویدند

25 جستجوها را به غیر از جستجو پایان دیگر نیست

26 گر سراغ عشق می خواهی

27 بالشی سنگی است در ویرانه های گم

28 رهروان خسته را مژده دروغ یكدم آسودن

29 آه بیوده ست

30 مهر ورزیدن

31 با كسی بودن

32 رنج بردن را به رنج دیگر آلودن

33 راستی را چیست عشق آموختن

34 حیله ای بر حیله های زندگی اندوختن

35 سوختن

36 (اشعار یدالله رؤیایی)

37 خاك سیاهی ست

38 و ساقه پیغامی سبز برای نور

39 سایه پیغام را هوای گریز است

40 سایه پیغام اسیر سیاهی است

41 و نور منتظر

42 قدم قاصد را میشمارد

43 (اشعار یدالله رؤیایی)

44 می رفتم و طبیعت ساكن را

45 با سرعت نود می دویدم

46 با سرعت نود طبیعت ساكن

47 بی بهره از مشاهده می ماند

48 با آنكه كوه خالی از اندیشه نیست

49 اندیشه رانصیبی از صخره ها نبود

50 در خاطر اشتیاق تماشا بود

51 اما

52 ماشین كه اشتیاق تماشا نداشت

53 حیف

54 در نمیه راه دهكده ای ناگاه

55 از سرعت ایستادم و ماندم

56 استارت گاز

57 استارت گاز

58 سودی نداشت

59 از دوردست اسب سواری

60 بگشاد عنان و از بغلم چو غبار رفت

61 از زهر خند نیم نگاهش دلم گرفت

62 آیینه ام دوچرخه سواری را

63 از آن سوی بیابان می آورد

64 استار گاز

65 استارت گاز

66 نزدیك گشت و زنگ زنان رفت

67 وز پشت سر به خنده نگاهم كرد

68 وز پیش رو به طعنه نگاهش كردم

69 استارت گاز

70 استارت باز باز

71 سودی نداشت كار

72 من مانده بودم آنشب و ناچار

73 مهمان ده حبیب خدا بودم

74 در صبح نیم روشن فردا

75 در نیمه راه دهكده دیدم

76 یك كودك دهاتی ولگرد

77 بر لاستیك هاش

78 نعل الاغ كوبیده است

79 و بر دهانه سپرش

80 افسار بسته است

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر