-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی تابانه درانتظارتوام
2 غریقی خاموش
3 در کولاک زمستان.
4 فانوس های دور سوسو می زنند
5 بی آن که مرا ببینند
6 آوازهای دور به گوش می رسند
7 بی آن که مرا بشنوند.
8 من نه غزالی زخم خورده ام
9 نه ماهی تنگی گم کرده راه
10 نهنگی توفان زادم
11 که ساحل بر من تنگ است. –
12 آن جا که تو خفته یی
13 شنزاری داغ
14 که قلب من است.
15 شمس لنگرودی
16 هدیه ام از تولد
17 گريه بود
18 خنديدن را تو به من آموختی
19 سنگ بوده ام
20 تو كوهم كردی
21 برف بوده ام
22 تو آبم كردی
23 آب می شدم
24 تو خانه دريا را نشانم دادی
25 می دانستم گريه چيست
26 خنديدن را
27 تو به من هديه كردی.
28 شمس لنگرودی
29 باران خزانی بر بام
30 باد
31 آكنده اندوه
32 تكه های بهار را كه در قلبم جا نهادی
33 كجا بگذارم؟
34 شمس لنگرودی
35 نت هائی برای بلبل چوبی
36 عکس می گیرم
37 از ضربات شعری
38 که بر من فرود آوردی
39 عکس می گیرم
40 از صبحی برفی در ملائی که تو تیربارانم کرده ئی
41 عکس می گیرم
42 …از صدای تو،
43 لبخندت،
44 شکستن آوازم
45 و نشان می دهم
46 به کسی که شعر مرا می خواند
47 و باریکه ئی از ابر
48 در حیرت لبخندش موج می زند
49 هی! شاخه های بریده ام که در آفتاب زمستانی آه می کشید
50 حضور پر شکایت ما
51 درخشش شاخه هاییست
52 که در آسمان تابستانی برق می زند
53 و برای دیدن مان ناگزیر است باغبان
54 سر به جانب آسمان چرخاند.
55 شمس لنگرودی
56 رسم کردن دست های تو.
57 نه، نمیتوانم فراموشت کنم
58 زخمهای من،
59 بیحضور تو از تسکین سر باز میزنند
60 بالهای من
61 تکهتکه فرو میریزند
62 برههای مسیح را میبینم که به دنبالم میدوند
63 و نشان فلوت تو را میپرسند
64 نه،
65 نمیتوانم فراموشت کنم
66 خیابانها بیحضور تو راههای آشکار جهنماند
67 تو پرندهیی معصومی
68 که راهش را
69 در باغ حیاط زندانی گم کرده است
70 تک صورتی ازلی،
71 بر رخسار تمام پیامبرانی
72 باد تشنهی تابستانی
73 که گندمزاران رسیده در قدوم تو خم میشوند
74 آشیانهی رودی از برف
75 که از قلههای بهار فرو میریزد
76 نه
77 نمیتوانم
78 نمیخواهم که فراموشت کنم
79 تپههای خشکیده
80 از پلههای تو بالا میآیند
81 تا به بوی نفسهای تو درمان شوند
82 و به کوهستان بازگردند
83 ماه هزار ساله دستنوشتهی آخرش را برای تو میفرستد
84 تا تصحیحش کند
85 نه،
86 نمیتوانم فراموشت کنم
87 قزلآلایی عصیانگری که به چشمهی خود باز میرود
88 خونین شده در رودها که به جانب دریا روان است
89 محمد شمس لنگرودی