وقتی بلند بانو از حمید مصدق اشعار پراکنده 42

1 وقتی بلند بانو

2 بنشست در برابر من

3 بعد از چه سالهای صبوری

4 بعد از هزار سال

5 دوری

6 دیدم هنوز هم

7 آبش به جوی جوانی ست

8 دیدم

9 تندیس جاودانی حسن است

10 زیباتر از همیشه

11 زیبای جاودانی ست

12 اما درون سینه من

13 حتی هنوز گرچه دلی می تپد ولی

14 در طول سالیان که چه بر من رفت

15 با این دل شکسته

16 آرام نا نشسته دمی

17 سر کرده ام به صبوری

18 خو کرده ام به

19 حسرت دوری

20 پاییز عمر من اینک قدم زنان

21 در بستر زمانه گذر دارد

22 آه ای سموم سرد زمستان

23 بر نیم سوز شمع وجود من

24 آیا چه وقت می گذاری

25 پس کدام وقت ؟

26 هر چند

27 حتی هنوز هم

28 او آیتی ست

29 بر من هر آنچه رفت ز جورش

30 حکایتی ست

31 این شعر

32 این پریشان

33 کز خامه روی بستر کاغذ فروچکد

34 هرگز گمان مدار که نقش شکایتی ست

35 تنها

36 کز ما به جای ماند

37 این هم روایتی است

38 بدانید

39 حتی هنوز هم

40 او شاهکار خداوند است

41 یعنی که آیتی ست

42 ماه روی خویش را در آب می بیند

43 شهر در خواب است

44 گویی خواب می بیند

45 رود

46 اما هیچ تابش نیست

47 رود همچون شهر

48 خفته قصد خوابش نیست

49 رود پیچان است

50 رود می پیچد بروی بستری از ریگ

51 شهر بی جان است

52 سایه ای لرزان

53 مست آن جامی که نوشیده است

54 یاد آن لبها که در رویای مستی بخش بوسیده است

55 در کنار رود

56 می سپارد گام

57 می رود آرام