آن زمان كز از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 44

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

آن زمان كز عطش ظهر زمین

1 آن زمان كز عطش ظهر زمین

2 بانگ خاموش به افلاك كشد

3 روی بارویی كهنه به شتاب

4 سوسماری تن بر خاك كشد

5 از لهیب نفس تابستان

6 دشت تف كرده و تب خیز و گران

7 سگی آواره دود بر لب جوی

8 له له از تشنگی آرد به زبان

9 سایه ای تنها در راه كویر

10 شیفته جلوه خاموش سراب

11 پیش رو موج نمكزار سپید

12 پشت سر دوزخ خورشید مذاب

13 پای پر آبله بردارد گام

14 می گشیاد عرق از چهره پیر

15 در سرش نقش یكی كومه تار

16 همه رویایش در آن كومه اسیر

17 جاده ها جادوی بی طعمه دشت

18 مانده تا دور بیابانها مات

19 می برد زیر نگاه خورشید

20 خاك گرمازده را خواب قنات

21 برج متروك كه در سر می پخت

22 بغبغوهای كبوترها را

23 اینكش یار همه خلوت كور

24 اینك آواش همه مرگ صدا

25 برج لالی همه تن شعله گرم

26 كاروان گیر زمان های كهن

27 اینك همه دل آهن سرد

28 مانده رویاگر چاووش و چمن

29 همه جا چشمه بیدار سكوت

30 در رگ هر چه كه پنهان جوشان

31 همه جا خیمه خاموش صدا

32 در تن هر چه كه پیدا ویران

33 …….

34 آن زمان كز لب دریای غروب

35 آب نوشد به فراغت خورشید

36 در طربخانه بزم ملكوت

37 دامن عشوه ببافد ناهید

38 روز پا در گل شب مبهم ومات

39 روز نه شب نه نه آن است و نه این

40 بهت و حیرت ز نهانگاه فلك

41 چنگ یازیده به سیمای زمین

42 دشت خود باخته از هیبت شام

43 بر سر كوه نشسته اندوه

44 ابر ها چون گل آتش رخشان

45 آسمان را همه دل بار ستوه

46 خفته هر چیزی بیدار نگاه

47 مانده هر چشمی بیمار فروغ

48 دود برخاسته تا خیمه ابر

49 هول ها بر شده با شكل دروغ

50 سبزه زاران غروب افسرده

51 اختری در تپش روییدن

52 باغ پاییز افق بی لبخند

53 علفی در عطش جوشیدن

54 عاشقی سوخته با رنج مدام

55 چشمه یاد بیاورده به جوش

56 خط هر نقش بر او خیره شده

57 گیرد از هر گل تصویر سروش

58 كه مرا این هستی بی درد چه سود ؟

59 كس نچیدی بر و باری كه نكاشت

60 تا نبردم رد پا در ره دوست

61 دوستم هیچكس از قلب نداشت

62 آنكه انسانش نام است دریغ

63 نیست جز رانده نفرین نجات

64 هوس خلقت و رویای دروغ

65 دمل كوری بر جسم حیات

66 ……..

67 شب نمی جنبد از جا كه مباد

68 آب ها آغوش آشفته كنند

69 با تن برهنه ماه در آب

70 موج ها قصه ناگفته كنند

71 لیك در جلوه خاموشی ها

72 صوت ها زندگی آغاز كنند

73 تا صداهای دگر برخیزند

74 بی صدایی را جادو شكنند

75 باد شوخ از دل صحرا ها مست

76 نرم می آید با ناز و غرور

77 بر كف دریا اندازد موج

78 بشكند بر تن مه تنگ بلور

79 قلعه ویران تنها و در آن

80 هر چه نجواست در اندیشه خواب

81 نه طنین بسته در او شیهه اسب

82 نه در او ریخته پرواز ركاب

83 سالها رفته نه پیدا با او

84 نه خروش و نه خطاب و نه نفیر

85 می پزد در شب تاریك به دل

86 جلوه دور سواران اسیر

87 شب نمی جنبد از جا كه مگر

88 خواب اختر ها سرریز شود

89 جیرجیرك ز صدا افتد باز

90 خامشی بانگ شب آویز شود

91 آنزمان از پی نان طایفه ای

92 در نشیب دره ها كوچ كند

93 مرده بر پشت زنی كودك و زن

94 بی خبر در ره شب گام زند

95 باز لالایی دلها بیدار

96 بر لب مشتاقان ملتهب است

97 باز نجوای دهانها تنها

98 آب باریك ته جوی شب است

99 ……

100 جرس از همهمه افتاد كه باز

101 كاروان افتد در راه درنگ

102 نای آوازگر پیك خروس

103 به هر آن دور طنین داد چو زنگ

104 شب سپیدی زد و چون مار گریخت

105 روز ماری گشت آغوش گشود

106 قطره قطره همه دنیای وجود

107 ریخت در دامن این مار كبود

108 ریخت بر خاك همه اختركان

109 خاك رخساره دگر بگرفت

110 سایه های دشت از هم واشد

111 دشت خمیازه ز پیكر بگرفت

112 لحظه ای در آن هر چه مشكوك

113 لحظه در آن همه چیز از هم دور

114 لحظه ای در آن هر چیز رفیق

115 لحظه در آن هر چه مبهم و كور

116 آسمان آشتی دشمن و دوست

117 گرگ و میش از یك جوی آب خورند

118 روی باروی ویران افق

119 نیزه زاران طلا تاب خورند

120 طاق تا بربندد در ره نور

121 رنگ ها می جنبند از همه جا

122 شاخه ها ساخته گهواره صوت

123 سایه ها رانده ز هم چون گله ها

124 روی هر نقش تولد بنشست

125 زندگی لذت تكرار گرفت

126 فوج رنگین صداها رمه وار

127 دشنه از دست شب تار گرفت

128 روی پیشانی گلدسته شهر

129 صبح بنشسته و ره رویا زد

130 خوابها بشكست از جنبش نور

131 نبض حركت در ژرفاها زد

132 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر