دیوارها را از حسین منزوی اشعار پراکنده 118

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

دیوارها را می ­آرایند

1 دیوارها را می ­آرایند

2 در پرده­ های نقاشی اما

3 عقربه­ های ساعت

4 زنجیر شده ­اند

5 و تیغ صورت تراشی

6 چون شمشیری

7 سیب سرخ را

8 شقه کرده است

9 «عباس»

10 دلتنگ مژگان بلند دخترکش

11 ساعتی پیش

12 با شیشه

13 رگ زده است

14 و «مصطفا»

15 برای محو کردن خون سیب

16 که با خون عباس درآمیخته

17 کف اتاق را،

18 «تی » می­کشد

19 آقای «اسکندری»

20 روانکاوترین خجول جهان

21 با عرق فروتنی

22 در هفت اندام

23 از شکار موشی زنده

24 باز می گردد

25 پزشک یار کوتاه قد

26 با ، فک «پرویز»

27 که پریشب

28 با مشت پزشک یار غول پیکر

29 درب و داغان شده است

30 ور می­رود

31 و رفیق مترجم

32 به جای ترجمه

33 با دفتر چهل برگی که هنوز

34 تمام اوراقش

35 سفید مانده

36 مگس­های سمج را

37 روی میز کتابخانه

38 ابدی می­کند

39 تسبیح­های دانه ریز بلند

40 در انگشت­های ملتهب

41 می­چرخند

42 و دست­های مخملی گوشت آلود

43 محاسن گلاب زده را

44 تیمار می­کنند

45 آسایشگاه

46 با پوزخندی پنهان از لب

47 تا لحظه ­ی بزرگ تاریخی

48 نفس در سینه حبس می­کند

49 همه چیز

50 برای بازدید

51 آماده است!

52 بادی از شمال غربی می­ آید و

53 بوی شانه­ های تو را

54 دارد

55 دیوارهای سیمانی را

56 ویران می­کند

57 آن­گاه

58 با گردبادی از نام­ هایت

59 می­چرخم

60 و چرخ

61 چرخ

62 چرخ زنان

63 با شوق و با غبار

64 و با امید و شب

65 می­آمیزم

66 و در هوای تو

67 از خاک و خار

68 کنده می­شوم

69 نامت

70 این بار

71 آبی­ تر و زلال ترین نام

72 در بین نام­های جهان است

73 این بار

74 ای یار!

75 نام تو، آسمان است

76 بین من و تو

77 دیوار شیشه ­یی

78 خود را در باران

79 می­شوید

80 و تو چشمانت را

81 در غربت من

82 می­گریی

83 می­خندم

84 می­خندی

85 دلم می­گیرد

86 و کلمات

87 در هیاهوی هر دو سو

88 پرپر می­شوند

89 که می­تواند

90 خاک و باد را

91 در گرد باد

92 تجزیه کند؟

93 دستی که سنگ به بال­های بزرگ من

94 می­بندد

95 سنگ از بال­های «مسافر کوچک» تو

96 می­گشاید

97 «خبر خوش» را به من بسپار

98 پیش از آن که باد کینه توز کویری

99 تاراجش کند

100 از سقف­ها و دیوارها دلتنگم

101 می­روی

102 و چون با بیابان تنها شدی

103 از گلوی من

104 فریادی چنان می­زنی

105 که طنینش

106 آسمان را

107 از هم

108 بشکافد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر