اینجا که ماییم از اخوان ثالث اشعار پراکنده 50

اخوان ثالث

آثار اخوان ثالث

اخوان ثالث

اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است

1 اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است

2 به الهامان سوخته ست،‌ لب‌ها خاموش

3 نه اشکی، نه لبخندی،‌و نه حتی یادی از لب‌ها و چشم‌ها

4 زیراک اینجا اقیانوسی ست که هر به دستی از سواحلش

5 مصب رودهای بی زمان بودن است

6 وزآن پس آرامش خفتار و خلوت نیستی

7 همه خبرها دروغ بود

8 و همه آیاتی که از پیامبران بی شمار شنیده بودم

9 بسان گام‌های بدرقه کنندگان تابوت

10 از لب گور پیش‌تر آمدن نتوانستند

11 باری ازین گونه بود

12 فرجام همه گناهان و بی‌گناهی

13 نه پیشوازی بود و خوشامدی،‌نه چون و چرا بود

14 و نه حتی بیداری پنداری که بپرسد: کیست؟

15 زیرک اینجا سر دستان سکون است

16 در اقصی پرکنه های سکوت

17 سوت، کور، برهوت

18 حباب‌های رنگین، در خواب‌های سنگین

19 چترهای پر طاووسی خویش برچیدند

20 و سیا سایهٔ دودها،‌در اوج وجودشان،‌گویی نبودند

21 باغ‌های میوه و باغ گل‌های آتش را فراموش کردیم

22 دیگر از هر بیم و امید آسوده‌ایم

23 گویا هرگز نبودیم،نبوده‌ایم

24 هر یک از ما، در مهگون افسانه‌های بودن

25 هنگامی که می‌پنداشتیم هستیم

26 خدایی را، گرچه به انکار

27 انگار

28 با خویشتن بدین سوی و آن سوی می‌کشیدیم

29 اما کنون بهشت و دوزخ در ما مرده ست

30 زیرا خدایان ما

31 چون اشک‌های بدرقه کنندگان

32 بر گورهامان خشکیدند و پیش‌تر نتوانستند آمد

33 ما در سایهٔ آوار تخته سنگ‌های سکوت آرمیده‌ایم

34 گامهامان بی صداست

35 نه بامدادی، نه غروبی

36 وینجا شبی ست که هیچ اختری در آن نمی‌درخشد

37 نه بادبان پلک چشمی، نه بیرق گیسویی

38 اینجا نسیم اگر بود بر چه می‌وزید؟

39 نه سینهٔ زورقی، نه دست پارویی

40 اینجا امواج اگر بود، با که در می‌آویخت؟

41 چه آرام است این پهناور، این دریا

42 دلهاتان روشن باد

43 سپاس شما را، سپاس و دیگر سپاس

44 بر گورهای ما هیچ شمع و مشعلی مفروزید

45 زیرا تری هیچ نگاهی بدین درون نمی‌تراود

46 خانه هاتان آباد

47 بر گورهای ما هیچ سایبان و سراپرده‌ای مفرازید

48 زیرا که آفتاب و ابر شما را با ما کاری نیست

49 و های،‌ زنجیرها! این زنجموره هاتان را بس کنید

50 اما سرودها و دعاهاتان این شب کورها

51 که روز همه روز،‌و شب همه شب در این حوالی به طوافند

52 بسیار ناتوان‌تر از آنند که صخره‌های سکوت را بشکافند

53 و در ظلمتی که ما داریم پرواز کنند

54 به هیچ نذری و نثاری حاجت نیست

55 بادا شما را آن نان و حلواها

56 بادا شما را خوان‌ها، خرماها

57 ما را اگر دهانی و دندانی می‌بود،‌در کار خنده می‌کردیم

58 بر این‌ها و آنهاتان

59 بر شمع‌ها، دعاها،‌خوانهاتان

60 در آستانهٔ گور خدا و شیطان ایستاده بودند

61 و هر یک هر آنچه به ما داده بودند

62 باز پس می‌گرفتند

63 آن رنگ و آهنگ‌ها، آرایه و پیرایه‌ها، شعر و شکایت‌ها

64 و دیگر آنچه ما را بود،‌بر جا ماند

65 پروا و پروانهٔ همسفری با ما نداشت

66 تنها، تنهایی بزرگ ما

67 که نه خدا گرفت آن را، نه شیطان

68 با ما چو خشم ما به درون آمد

69 کنون او

70 این تنهایی بزرگ

71 با ما شگفت گسترشی یافته

72 این است ماجرا

73 ما نوباوگان این عظمتیم

74 و راستی

75 آن اشک‌های شور،زادهٔ این گریه‌های تلخ

76 وین ضجه‌های جگرخراش و دردآلودتان

77 برای ما چه می‌توانند کرد؟

78 در عمق این ستون‌های بلورین دل نمک

79 تندیس من‌های شما پیداست

80 دیگر به تنگ آمده‌ایم الحق

81 و سخت ازین مرثیه خوانی‌ها بیزاریم

82 زیرا اگر تنها گریه کنید، اگر با هم

83 اگر بسیار اگر کم

84 در پیچ و خم کوره راه‌های هر مرثیه‌تان

85 دیوی به نام نامی من کمین گرفته است

86 آه

87 آن نازنین که رفت

88 حقا چه ارجمند و گرامی بود

89 گویی فرشته بود نه آدم

90 در باغ آسمان و زمین، ما گیاه و او

91 گل بود، ماه بود

92 با من چه مهربان و چه دلجو، چه جان نثار

93 او رفت، خفت،‌ حیف

94 او بهترین،‌عزیزترین دوستان من

95 جان من و عزیزتر از جان من

96 بس است

97 بسمان است این مرثیه خوانی و دلسوزی

98 ما، از شما چه پنهان،‌دیگر

99 از هیچ کس سپاسگزار نخواهیم بود

100 نه نیز خشمگین و نه دلگیر

101 دیگر به سر رسیده قصهٔ ما،‌مثل غصه‌مان

102 این اشکهاتان را

103 بر من‌های بی کس مانده‌تان نثار کنید

104 من‌های بی پناه خود را مرثیت بخوانید

105 تندیس‌های بلورین دل نمک

106 اینجا که ماییم سرزمین سرد سکوت است

107 و آوار تخته سنگ‌های بزرگ تنهایی

108 مرگ ما را به سراپردهٔ تاریک و یخ زدهٔ خویش برد

109 بهانه‌ها مهم نیست

110 اگر به کالبد بیماری، چون ماری آهسته سوی ما خزید

111 و گر که رعدش غرید و مثل برق فرود آمد

112 اگر که غافل نبودیم و گر که غافلگیرمان کرد

113 پیر بودیم یا جوان،به هنگام بود یا ناگهان

114 هر چه بود ماجرا این بود

115 مرگ، مرگ، مرگ

116 ما را به خوابخانه ی خاموش خویش خواند

117 دیگر بس است مرثیه،‌دیگر بس است گریه و زاری

118 ما خسته‌ایم، آخر

119 ما خوابمان می‌اید دیگر

120 ما را به حال خود بگذارید

121 اینجا سرای سرد سکوت است

122 ما موج‌های خامش آرامشیم

123 با صخره‌های تیره ترین کوری و کری

124 پوشانده‌اند سخت چشم و گوش روزنه‌ها را

125 بسته ست راه و دیگر هرگز هیچ پیک و پیامی اینجا نمی‌رسد

126 شاید همین از ما برای شما پیغامی باشد

127 کاین جا نه میوه‌ای نه گلی، هیچ هیچ هیچ

128 تا پر کنید هر چه توانید و می‌توان

129 زنبیل‌های نوبت خود را

130 از هر گل و گیاه و میوه که می‌خواهید

131 یک لحظه لحظه هاتان را تهی مگذارید

132 و شاخه‌های عمرتان را ستاره باران کنید

133 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر