-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای آفریدگار
2 با من بگو که زیر رواق بلند تو
3 ایا کسی هنوز
4 یک سینه آفتاب
5 و یا یک ستاره دل
6 در خود سراغ دارد ؟
7 با من بگو که این شب تسخیر ناپذیر
8 ایا چراغ دارد ؟
9 ایا هنوز رأفت در خود گریستن
10 با مرد مانده است ؟
11 با من بگو که چیزی جز درد مانده است ؟
12 با من بگو که گوی بلورین چرخ تو
13 ایا به قدر مردمک چشم های ما
14 با گریه آشناست ؟
15 ایا همیشه از تو مدد خواستن رواست ؟
16 ای آفریدگار
17 من آرزوی یک تن دارم
18 تا مشعلی برآورد از دل
19 یا آفتابی از جگر خویش
20 وان را چراغ این شب بی روشنی کند
21 من آرزوی یک تن دارم
22 تا گریه را رها کند از بند
23 گرید بدین امید که باران اشک او
24 آفاق را چو بیشه پر از رستنی کند
25 من آرزوی یک تن دارم
26 تا چشمش از زلال غم آلود آسمان
27 چیزی به غیر اشک بجوید
28 چیزی شبیه گوهر شادی
29 چیزی شبیه سرمه ی بینایی
30 وین خاک بی تماشا را دیدنی کند
31 ای آفریدگار
32 با من بگو که این کس را آفریده ای ؟
33 پاسخ نمی رسد
34 ای بنده ی صبور
35 با من بگو که حرفی ازین کس شنیده ای ؟
36 پاسخ نمی رسد
37 در آسمان ، صدای الهی نیست
38 در خاکدان ، به غیر سیاهی نیست
39 (اشعار نادر نادرپور)
40 شبانگهان که شفق ، موج آتشینش را
41 به صخره های زمین کوبد از کرانه ی روز
42 به جای آن که دل از آفتاب برگیرم
43 گمان برم که طلوعش میسر است هنوز
44 اگر رها کند ین باور شگفت مرا
45 اگر تهی شوم از ین امید بی فرجام
46 چنان به سوی افق می گریزم از دل شهر
47 که آفتاب بسوزاندم در آتش خویش
48 مرا خیالی از ینگونه در سر است هنوز
49 ازین خیال ، چه سود ؟
50 من آن اسیر سیه روزگار امیدم
51 من آن مریض شفاناپذیرا یمانم
52 وگرنه ، آه چرا در شبی چنین تاریک
53 مرا به رجعت خورشید ، باور است هنوز ؟
54 (اشعار نادر نادرپور)
55 از آسمان آبی چتری نساختم
56 تا در شب زمین
57 از ازدحام باران ، بیرون کشد مرا
58 روحم همیشه چون تن کودک برهنه است
59 سهمی که از تولد بردم ، برهنگی است
60 وین مرده ریگ عشق
61 مجنون صفت به خلوت هامون کشد مرا
62 از بیم نیستی سخن آغاز می کنم
63 کاهم که در برابر آتش نشسته ام
64 خاکم که گردباد به گردون کشد مرا
65 ای رهروی که سر به گریبان کشیده ای
66 ای رهرو غریب
67 فریاد من برنده تر از نیزه در هواست
68 هشدار تا ز پرده ی گوش تو نگذرد
69 بگذار تا بیفتد و در خون کشد مرا
70 باران ، گذشته است
71 خورشید ، پای سوخته اش را
72 در آب های ساکن می شوید
73 پاییز ، برگ ها را چون شعله های سرخ
74 در زیر چکمه هایش خاموش می کند
75 در آن اتاق کوچک ، در انتهای باغ
76 ساق بلند تو
77 در پشت روشنایی آتش ، برهنه است
78 سفر ، کنایه ای از مرگ است
79 همین که بال هواپیما
80 ترا ز خاک به سوی پرنده ها راند
81 دلت به مرغ گرفتار در قفس ماند
82 تو در هواپیما
83 میان عالم پیدا و عالم پنهان
84 نه در کمند زمینی ، نه در کمان زمان
85 ز هست و نیست رهایی ، چگونه می دانی
86 که کیستی و کجایی ؟
87 تو در هواپیما
88 میان نقطه ی آغاز و نقطه ی پایان
89 ز رفت و آمد این گاهواره در تابی
90 دل تو بیدار است
91 ولی تو در خوابی
92 سفر ، چکامه ی شیوایی است
93 تو آن علامت اعجابی
94 که گاه با همه خردی نشان تحسین است
95 تو از ازل به ابد می روی ، سخن این است
96 (اشعار نادر نادرپور)
97 آه ای انیس روزگاران قدیم من
98 ای یاد تو در تیره بختی های ندیم من
99 ایا خبر داری ازین رنج عظیم من
100 پیرنه سر ، دل را جوان دیدن
101 عقل کهن را در مصافش ناتوان دیدن
102 آه ای خداوند ، ای خداوند کریم من
103 بر من ببخشای این چنین را آنچنان دیدن
104 در من ، کسی چون مست ، چون میخواره می گرید
105 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید
106 می پرسی ایا از چه خاموشم ؟
107 ای دوست ! گر دیگر سخن بر لب نمی رانم
108 هرگز نشد گفتن فراموشم
109 در خواب و بیداری
110 در گفتنم ، آری
111 در گفتن و گرییدنم با خویش
112 سرگرم اندیشیدنم با خویش
113 در من کسی پیوسته می اندیشد و همواره می گرید
114 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید
115 اندیشه ام را عشله ای می سوزد از بنیاد
116 در من ، کسی دیوانه آسا می کشد فریاد
117 ای آسمان خردسالی ، ای بلند ای خوب خوب
118 چون شد که در آفاق تو ، جز آتش و آشوب
119 چیزی نماند از آن همه خورشید و ماه ای داد
120 در من ، کسی چون ابرهای تیره ی آواره می گرید
121 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید
122 روح خزان در من فرود آمد
123 با گیسوانی از نژاد ابر و خاکستر
124 با دیدگانی چون غروب مهر ماهان ، تر
125 با قامتی چون گردباد آلوده ی بس گرد
126 با پنجه ای چون واپسین برگ چناران ، زرد
127 این اوست در من ، این که با پیراهن صد پاره می گرید
128 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید
129 با من بگو ، ای نازنین مو سپید من
130 ایا خزان عمر ، کوتاه است ؟
131 ای یاد تو زیباتر از بیم و امید من
132 ایا بهاری تازه در راه است ؟
133 ای مادر ، ای در خواب های غربتم بیدار
134 ایا تواند بود ما را وعده ی دیدار ؟
135 در من ، کسی چون کودک بی خواب در گهواره می گرید
136 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید
137 گهواره ، ای گهواره ، ای گهواره ی ایام
138 ای خامی آغاز تو و ، ای پختگی انجام
139 من کودکم یا پیر ؟ ایا پخته ام یا خام ؟
140 آخر بگو با من
141 ایا به قدر شیر مادر بایدم خون جگر خوردن ؟
142 در من ، کسی چون شمع در هنگامه ی مردن
143 یکباره می افرزود ویکباره می گرید
144 بیچاره می گرید دلم ، بیچاره می گرید
145 شب ها که روی بالکن کوچک
146 سپیدم می غلتم
147 در چشم آسمان چه سیاه است
148 گاهی ، ستارگان پرکنده
149 این پشه های فسفری شب
150 نیش بلند و نازکشان را
151 در ریشه های چشمم می کارند
152 وز زهر نیش این پشگان در من
153 اندیشه های سرخ ورم کرده
154 چون دانه های آبله می خارند
155 حس می کنم که بالکن کوچک
156 بر هیچ پایه تکیه ندارد
157 چون زورقی بر آب ، روان است
158 دستم ز نرده های فلزیش
159 سرمای نیستی را می نوشد
160 آنگه ، شقیقه ام را بر نرده می نهم
161 حس می کنم که زورق من ، زان پس
162 بر موج های خواب ، روان است
163 در خواب ، نرده ، لوله ی سرد طپانچه است
164 این لوله ، چشم دارد چشمی به رنگ سرب
165 در چشم لوله می نگرم حیران
166 می کوشم
167 تا دست دیگرم را
168 دستی که از طپانچه ، گرانبار نیست
169 سوی سپهر تیره برآرم
170 زانجا ، ستاره ای را بردارم
171 وان را بسان مردمکی زنده
172 در چشم خشک لوله گذارم
173 اما نمی توانم
174 ناگاه
175 دستی که از طپانچه گرانبار است
176 گوی ستاره ای را
177 در زیر انحنای سرانگشتش
178 احساس می کند
179 وان گوی ، با اشاره ی انگشت
180 از جای خویش ، لختی می جنبد
181 تیر شهابی از افق مویم
182 در آسمان خالی ، پرواز می کند
183 من در میان ظلمت ، خاموش می شوم
184 اما هنوز ، بالکن کوچک
185 با نرده های سرد فلزینش
186 چون زورقی بر آب ، روان است
187 (اشعار نادر نادرپور)