از صفحه هاي از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 63

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

از صفحه هاي باز كتاب بزرگ

1 از صفحه هاي باز كتاب بزرگ

2 چون واژهاي درخشان مي آمد

3 پنداشتم ،

4 كه صخره هاي سينه ي او

5 به شب، وقار كوهستان مي داد

6 او از خطوط شسته و روشن ،

7 با انس ماهيان ميآمد

8 پنداشتم ،

9 كه آب در قلمرو پاهاي او

10 « وقتي كه از زينت» او ميگذشت –

11 مدهوش نفخه هاي زنانه ،

12 مدهوش بوي باكرگي بود

13 چيزي سپيد بود كه نزديك ميشد .

14 آه !

15 شايد سراب ؟

16 شايد ؟ …

17 هان ؟

18 يك لحظه در نگاهم

19 اصوات ، جان گرفتند

20 وز آسمان ، عظيم ترين ازدحام ها

21 بر خاك ريخت

22 « از ريگزارها،

23 خشكي چرا به ديدار آمد؟»

24 دستي ميان آينه و من ،

25 لغزيد .

26 شعر، از ميان آينه، دستي شد.

27 اينك ميان خلوت و تاريكي ،

28 تفسير دستها را بر جاده مينويسيم

29 و جاده از سخاوت پر ميشود

30 آنسوي من ،

31 كه خلوت آيينهست و تاريكي،

32 پر ميشود برهنگي جاده، از عبور

33 تفسير دست ، عابر آيينه ميشود .

34 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر