-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از صفحه هاي باز كتاب بزرگ
2 چون واژهاي درخشان مي آمد
3 پنداشتم ،
4 كه صخره هاي سينه ي او
5 به شب، وقار كوهستان مي داد
6 او از خطوط شسته و روشن ،
7 با انس ماهيان ميآمد
8 پنداشتم ،
9 كه آب در قلمرو پاهاي او
10 « وقتي كه از زينت» او ميگذشت –
11 مدهوش نفخه هاي زنانه ،
12 مدهوش بوي باكرگي بود
13 چيزي سپيد بود كه نزديك ميشد .
14 آه !
15 شايد سراب ؟
16 شايد ؟ …
17 هان ؟
18 يك لحظه در نگاهم
19 اصوات ، جان گرفتند
20 وز آسمان ، عظيم ترين ازدحام ها
21 بر خاك ريخت
22 « از ريگزارها،
23 خشكي چرا به ديدار آمد؟»
24 دستي ميان آينه و من ،
25 لغزيد .
26 شعر، از ميان آينه، دستي شد.
27 اينك ميان خلوت و تاريكي ،
28 تفسير دستها را بر جاده مينويسيم
29 و جاده از سخاوت پر ميشود
30 آنسوي من ،
31 كه خلوت آيينهست و تاريكي،
32 پر ميشود برهنگي جاده، از عبور
33 تفسير دست ، عابر آيينه ميشود .
34 (اشعار یدالله رؤیایی)