از دستان از احمدرضا احمدی اشعار پراکنده 32

احمدرضا احمدی

آثار احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی

از دستان من نیاموختی

1 از دستان من نیاموختی

2 که من برای خوشبختی تو

3 چه قدر ناتوانم

4 من خواستم با ابیات پراکنده‌ی شعر

5 تو را خوشبخت کنم

6 آسمان هم نمی‌توانست ما را تسلی دهد

7 خوشبختی را من همیشه به پایان هفته،

8 به پایان ماه و به پایان سال موکول می‌کردم

9 هفته پایان می‌یافت

10 ماه پایان می‌یافت

11 سال پایان می‌یافت

12 هنوز در آستانه‌ی در

13 در کوچه بودیم، پیوسته ساعت را نگاه می‌کردم

14 که کسی خوشبختی و جامه‌ای نو به ارمغان بیاورد

15 روزها چه سنگدل بر ما می‌گذشت

16 ما با سنگدلی خویش را در آینه نگاه می‌کردیم

17 چه فرسوده و پیر شده بودیم

18 می‌خواستیم

19 با دانه‌های بادام و خاکسترهای سرد که

20 از شب مانده بود خود را تسلی دهیم

21 همیشه در هراس بودیم

22 کسی در خانه‌ی ما را بزند و ما در خواب باشیم،

23 چه‌قدر می‌توانستیم بیدار باشیم

24 یک شب پاییزی، که بادهای پاییزی

25 همه‌ی برگ‌های درختان را بر زمین ریختند

26 به زیر برگ‌ها رفتیم

27 و برای همیشه خوابیدیم.

28 ” احمدرضا احمدی”

29 از کتاب: ساعت ده صبح بود / مجموعه شعر احمدرضا احمدی / نشرچشمه، 1385

30 به تو گفته بودیم:

31 گاهی برای ادامه‌ی روزهای تو

32 سکوت کردیم

33 هر جا باران بارید

34 ما در کنارت ایستاده‌ایم

35 و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند

36 گلی پرتاب کردیم

37 که تو را از یاد ببرند

38 به تو گفته بودیم:

39 درختان در تنهایی می‌رویند

40 و در باد نابود می‌شوند

41 اکنون پیری ما را احاطه کرده است

42 و مرگ آماده است هر لحظه ما را تصرف کند.

43 یک بار دیگر برای همیشه نامت را به ما بگو

44 بگو هنوز باران می‌بارد

45 و تو هنوز راه رفتن در باران را

46 دوست داری

47 زمانی

48 با تکه ای نان سیر می شدم

49 و با لبخندی

50 به خانه می رفتم

51 اتوبوس های انبوه از مسافر را

52 دوست داشتم

53 انتظار نداشتم

54 کسی به من

55 در آفتاب

56 صدندلی تعارف کند

57 در انتظار گل سرخی بودم

58 بوسیدمش

59 دیگر هراس نداشتم

60 جهان پایان یابد

61 من از جهان سهمم را گرفته بودم.

62 “احمدرضا احمدی”

63 هنگام روز

64 کجا می روی

65 در خانه بمان

66 غمگینم

67 گیلاس ها بر درختان نشسته اند

68 پرنده از تنهایی

69 پر نمی زند

70 هراس دارد

71 من

72 همواره در روز

73 زخم قلبم را به تو

74 نشان می دهم

75 در خانه بمان

76 آوازها

77 از خانه دور است

78 یک ستاره

79 هنوز در آسمان

80 مانده است

81 شب می شود

82 گلهای سرخ

83 در شب

84 در باغچه دیده نمی شوند

85 در باغچه یادبود تو است

86 کنار این بوته های گل

87 سرخ

88 می خواستی بمیری

89 مردی

90 به تو بانگ زدیم

91 تو را صدا کردیم

92 تو مرده بودی

93 یار من

94 لحظه ای در بهشت

95 دوام آور

96 شب تمام می شود

97 کلید خانه را

98 گم کرده بودیم

99 در کوچه ماندیم

100 در کنار خانه

101 علف ها روییده بود

102 اما چه سود

103 سایه نداشتند

104 زاده شدم

105 که لباس نو بپوشم

106 جمعه ها تعطیل باشد

107 در تابستان

108 آب سرد بنوشم

109 عشق را باور کنم

110 کلمات مرا به ستوه نمی آورد

111 انگشتانم

112 در میان برگهای درختان

113 تسلیم روز می شوم

114 لباسها بر تنم

115 کهنه است

116 من

117 در تابستان آب گرم

118 می نوشم

119 هنوز تشنه ام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر