ابلیس ، ای از نادر نادرپور اشعار پراکنده 104

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

ابلیس ، ای خدای بدی ها !‌ تو شاعری

1 ابلیس ، ای خدای بدی ها !‌ تو شاعری

2 من بارها به شاعریت رشک برده ام

3 شاعر تویی که این همه شعر آفریده ای

4 غافل منم که این همه افسوس خورده ام

5 عشق و قمار شعر خدا نیست ، شعر تست

6 هرگز کسی به شعر تو بی اعتنا نماند

7 غیر از خدا که هیچ یک از این دو را نخواست

8 در عشق و در قمار کسی پارسا نماند

9 زن شعر تست با همه مردم فریبی اش

10 زن شعر تست با همه شور آفریدنش

11 آواز و می که زاده ی طبع خدا نبود

12 این خوردنش حرام شد ، آن یک شنیدنش

13 در بوسه و نگاه تو شادی نهفته ای

14 در مستی و گناه تو لذت نهاده ا ی

15 بر هر که در بهشت خدایی طمع نبست

16 دروازه ی بهشت زمین را گشاده ا ی

17 اما اگر تو شعر فراوان سروده ای

18 شعر خدا یکی است ، ولی شاهکار اوست

19 شعر خدا غم است ، غم دلنشین و بس

20 آری ، غمی که معجزه ی آشکار اوست

21 دانم چه شعرها که تو گفتی و او نگفت

22 یا از تو بیش گفت و نهان کردم نام را

23 اما اگر خدا و ترا پیش هم نهند

24 ایا تو خود کدام پسندی ، کدام را ؟

25 (اشعار نادر نادرپور)

26 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

27 آب از گلوی تشنه ی نودانها

28 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

29 جز هایهای زاری بارانها

30 بر لوح آسمان مسین می ریخت

31 طرح کلاغ پر زده ای از بام

32 پلک ستاره ها همه بر هم بود

33 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

34 من در اتاق کوچک او بودم

35 بر گردنم حمایل بازویش

36 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

37 عطر بهار تازه ی گیسویش

38 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

39 چشمش در آرزوی چراغی بود

40 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

41 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

42 بر شیشه های پنجره می لغزید

43 رگبار قطره های گل اندوده

44 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

45 باران اشک های غم آلوده

46 می خواند و می گریست به دلتنگی

47 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

48 از نیش یادها جگرش می سوخت

49 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

50 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

51 چشمم در آرزوی چراغی نیست

52 دانم که در چنین شب نافرجام

53 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

54 در این اتاق کوچک دربسته

55 می افشرم به سینه خیالش را

56 بیهوده در دلی که پشیمان است

57 می پروردم امید وصالش را

58 امشب ، زمین سوخته می نوشد

59 آب از گلوی تشنه ی نودانها

60 وز کوچه ها به گوش نمی اید

61 جز هایهای زاری بارانها

62 (اشعار نادر نادرپور)

63 چه می گویید ؟

64 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

65 کجا شهد است ؟ این اشک

66 اشک باغبان پیر رنجور است

67 که شب ها راه پیموده

68 همه شب تا سحر بیدار بوده

69 تاک ها را آب داده

70 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده

71 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده

72 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده

73 چه می گویید ؟

74 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

75 کجا شهد است ؟ این خون است

76 خون باغبان پیر رنجور است

77 چنین آسان مگیریدش

78 چنین آسان منوشیدش

79 شما هم ای خریداران شعر من

80 اگر در دانه های نازک لفظم

81 و یاد ر خوشه های روشن شعرم

82 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست

83 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است

84 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است

85 شما از خون من مستید

86 از خونی که می نوشید

87 از خون دلم مستید

88 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون

89 مرا هر شعر دریایی است

90 دریایی است لبریز از شراب خون

91 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟

92 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟

93 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟

94 مرا این کاسه ی خون است

95 مرا این ساغر اشک است

96 چنین آسان مگیریدش

97 چنین آسان منوشیدش

98 (اشعار نادر نادرپور)

99 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

100 آب از گلوی تشنه ی نودانها

101 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

102 جز هایهای زاری بارانها

103 بر لوح آسمان مسین می ریخت

104 طرح کلاغ پر زده ای از بام

105 پلک ستاره ها همه بر هم بود

106 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

107 من در اتاق کوچک او بودم

108 بر گردنم حمایل بازویش

109 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

110 عطر بهار تازه ی گیسویش

111 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

112 چشمش در آرزوی چراغی بود

113 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

114 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

115 بر شیشه های پنجره می لغزید

116 رگبار قطره های گل اندوده

117 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

118 باران اشک های غم آلوده

119 می خواند و می گریست به دلتنگی

120 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

121 از نیش یادها جگرش می سوخت

122 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

123 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

124 چشمم در آرزوی چراغی نیست

125 دانم که در چنین شب نافرجام

126 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

127 در این اتاق کوچک دربسته

128 می افشرم به سینه خیالش را

129 بیهوده در دلی که پشیمان است

130 می پروردم امید وصالش را

131 امشب ، زمین سوخته می نوشد

132 آب از گلوی تشنه ی نودانها

133 وز کوچه ها به گوش نمی اید

134 جز هایهای زاری بارانها

135 (اشعار نادر نادرپور)

136 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم

137 کاین همه درد مرا امید دوا نیست

138 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است

139 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست

140 نشتر خونریز خارهای پر از زهر

141 می ترکاند حباب زخم تنم را

142 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم

143 می مکد آهسته شیره ی بدنم را

144 کرکس پیری که آفتابش خوانند

145 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار

146 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ

147 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار

148 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر

149 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری

150 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور

151 برکشد از رخم شانه هام ، دماری

152 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام

153 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت

154 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر

155 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت

156 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است

157 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست

158 بر سرم ای سرنوشت !‌ کرکس پیری است

159 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست

160 موم تنم در آفتاب بسوزان

161 مغز سرم را به کرکسان هوا ده

162 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز

163 خاک وجود مرا به باده فنا ده

164 (اشعار نادر نادرپور)

165 گهواره ی دو چشم سیاه تو

166 آرامگاه کودکی من بود

167 گویی مرا چو در دل شب زادند

168 در من چراغ عشق تو روشن بود

169 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت

170 از آن ، نسیم موی تو می آمد

171 برق نگاه من چو بر او می تافت

172 از سوی او به سوی تو می آمد

173 شب ها چو قصه های کهن می گفت

174 در گوش من صدای تو می پیچید

175 چون تار مویی از سر خود می کند

176 گویی که تار موی ترا می چید

177 در بوسه های وحشی شیرنیش

178 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت

179 در گریه های گرم گوارایش

180 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت

181 جفت منی که بسته به من بودی

182 وز من ترا ندیده جدا کردند

183 آنگه چو گریه های مرا دیدند

184 نام ترا دوباره صدا کردند

185 چون غیر او نبود ترا نامی

186 عمری تلاش در پی او کردم

187 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت

188 با خواب و با خیال تو خو کردم

189 در هر رخی که رنگ جمالی داشت

190 سیمای آشنای ترا دیدم

191 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود

192 تصویر دلربای ترا دیدم

193 اما اگر تو زاده شدی با من

194 پیش من چگونه سفر کردی ؟

195 چون چشم من همیشه ترا می جست

196 از چشم من چگونه حذر کردی ؟

197 امروز ، آفتاب امید من

198 در نیمروز زندگی خویش است

199 حیران به راه رفته فرو مانده

200 اندیشه می کند که چه در پیش است

201 آه ای کسی که دل به تو می بندم

202 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟

203 آیا تو ای امید جوان مانده

204 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟

205 چرا ز کوزه ی ماه امشب

206 نمی برون نتراویدست ؟

207 چرا نگاه خدا ، دیگر

208 درین خرابه نکاویدست ؟

209 ستارگان طلایی خشم

210 چرا به باد فنا رفتند ؟

211 پرندگان طلایی بال

212 چرا به کام بلا رفتند ؟

213 چرا درین شب بی فرجام

214 ز هیچ سو نوزد بادی ؟

215 چرا به گوش نیاویزد

216 طنین وحشی فریادی ؟

217 چرا به خاک نریزد نرم

218 غبار سربی بارانی ؟

219 چرا ز خواب نخیزد باز

220 زمین به نعره ی طوفانی ؟

221 زمین و من ، دو تب آلودیم

222 پر از تشنج هذیان ها

223 نهفته در دل ما خاموش

224 لهیب آتش عصیان خا

225 زمین و من ، دو غضبناکیم

226 لب از خروش فروبسته

227 ز گیر و دار عبث ، رنجور

228 ز پیچ و تاب عبث ، خسته

229 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

230 تویی که از من و او دوری

231 تو از فشار غضب لالی

232 تو از هجوم حسد کوری

233 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

234 تویی که تیره چو کابوسی

235 برو که در تو نمی بینم

236 فروغ شعله ی فانوسی

237 من از تو پیرترم ، ای شب

238 من از تو کورترم ، ای ماه

239 چرا چراغ نمی گیرید

240 مرا به پیچ و خم این راه ؟

241 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر