-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شب ، زمین سوخته می نوشید
2 آب از گلوی تشنه ی نودانها
3 وز کوچه ها به گوش نمی آمد
4 جز هایهای زاری بارانها
5 بر لوح آسمان مسین می ریخت
6 طرح کلاغ پر زده ای از بام
7 پلک ستاره ها همه بر هم بود
8 چشم سیاه پنجره ها ، آرام
9 من در اتاق کوچک او بودم
10 بر گردنم حمایل بازویش
11 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت
12 عطر بهار تازه ی گیسویش
13 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت
14 چشمش در آرزوی چراغی بود
15 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را
16 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود
17 بر شیشه های پنجره می لغزید
18 رگبار قطره های گل اندوده
19 بر شیشه های دیده ی او می ریخت
20 باران اشک های غم آلوده
21 می خواند و می گریست به دلتنگی
22 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود
23 از نیش یادها جگرش می سوخت
24 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود
25 س امشب دلم گرفته تر از ابر است
26 چشمم در آرزوی چراغی نیست
27 دانم که در چنین شب نافرجام
28 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست
29 در این اتاق کوچک دربسته
30 می افشرم به سینه خیالش را
31 بیهوده در دلی که پشیمان است
32 می پروردم امید وصالش را
33 امشب ، زمین سوخته می نوشد
34 آب از گلوی تشنه ی نودانها
35 وز کوچه ها به گوش نمی اید
36 جز هایهای زاری بارانها
37 (اشعار نادر نادرپور)
38 چه می گویید ؟
39 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
40 کجا شهد است ؟ این اشک
41 اشک باغبان پیر رنجور است
42 که شب ها راه پیموده
43 همه شب تا سحر بیدار بوده
44 تاک ها را آب داده
45 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده
46 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده
47 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده
48 چه می گویید ؟
49 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
50 کجا شهد است ؟ این خون است
51 خون باغبان پیر رنجور است
52 چنین آسان مگیریدش
53 چنین آسان منوشیدش
54 شما هم ای خریداران شعر من
55 اگر در دانه های نازک لفظم
56 و یاد ر خوشه های روشن شعرم
57 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست
58 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است
59 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است
60 شما از خون من مستید
61 از خونی که می نوشید
62 از خون دلم مستید
63 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون
64 مرا هر شعر دریایی است
65 دریایی است لبریز از شراب خون
66 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟
67 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟
68 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟
69 مرا این کاسه ی خون است
70 مرا این ساغر اشک است
71 چنین آسان مگیریدش
72 چنین آسان منوشیدش
73 (اشعار نادر نادرپور)
74 آن شب ، زمین سوخته می نوشید
75 آب از گلوی تشنه ی نودانها
76 وز کوچه ها به گوش نمی آمد
77 جز هایهای زاری بارانها
78 بر لوح آسمان مسین می ریخت
79 طرح کلاغ پر زده ای از بام
80 پلک ستاره ها همه بر هم بود
81 چشم سیاه پنجره ها ، آرام
82 من در اتاق کوچک او بودم
83 بر گردنم حمایل بازویش
84 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت
85 عطر بهار تازه ی گیسویش
86 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت
87 چشمش در آرزوی چراغی بود
88 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را
89 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود
90 بر شیشه های پنجره می لغزید
91 رگبار قطره های گل اندوده
92 بر شیشه های دیده ی او می ریخت
93 باران اشک های غم آلوده
94 می خواند و می گریست به دلتنگی
95 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود
96 از نیش یادها جگرش می سوخت
97 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود
98 س امشب دلم گرفته تر از ابر است
99 چشمم در آرزوی چراغی نیست
100 دانم که در چنین شب نافرجام
101 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست
102 در این اتاق کوچک دربسته
103 می افشرم به سینه خیالش را
104 بیهوده در دلی که پشیمان است
105 می پروردم امید وصالش را
106 امشب ، زمین سوخته می نوشد
107 آب از گلوی تشنه ی نودانها
108 وز کوچه ها به گوش نمی اید
109 جز هایهای زاری بارانها
110 (اشعار نادر نادرپور)
111 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم
112 کاین همه درد مرا امید دوا نیست
113 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است
114 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست
115 نشتر خونریز خارهای پر از زهر
116 می ترکاند حباب زخم تنم را
117 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم
118 می مکد آهسته شیره ی بدنم را
119 کرکس پیری که آفتابش خوانند
120 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار
121 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ
122 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار
123 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر
124 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری
125 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور
126 برکشد از رخم شانه هام ، دماری
127 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام
128 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت
129 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر
130 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت
131 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است
132 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست
133 بر سرم ای سرنوشت ! کرکس پیری است
134 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست
135 موم تنم در آفتاب بسوزان
136 مغز سرم را به کرکسان هوا ده
137 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز
138 خاک وجود مرا به باده فنا ده
139 (اشعار نادر نادرپور)
140 گهواره ی دو چشم سیاه تو
141 آرامگاه کودکی من بود
142 گویی مرا چو در دل شب زادند
143 در من چراغ عشق تو روشن بود
144 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت
145 از آن ، نسیم موی تو می آمد
146 برق نگاه من چو بر او می تافت
147 از سوی او به سوی تو می آمد
148 شب ها چو قصه های کهن می گفت
149 در گوش من صدای تو می پیچید
150 چون تار مویی از سر خود می کند
151 گویی که تار موی ترا می چید
152 در بوسه های وحشی شیرنیش
153 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت
154 در گریه های گرم گوارایش
155 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت
156 جفت منی که بسته به من بودی
157 وز من ترا ندیده جدا کردند
158 آنگه چو گریه های مرا دیدند
159 نام ترا دوباره صدا کردند
160 چون غیر او نبود ترا نامی
161 عمری تلاش در پی او کردم
162 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت
163 با خواب و با خیال تو خو کردم
164 در هر رخی که رنگ جمالی داشت
165 سیمای آشنای ترا دیدم
166 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود
167 تصویر دلربای ترا دیدم
168 اما اگر تو زاده شدی با من
169 پیش من چگونه سفر کردی ؟
170 چون چشم من همیشه ترا می جست
171 از چشم من چگونه حذر کردی ؟
172 امروز ، آفتاب امید من
173 در نیمروز زندگی خویش است
174 حیران به راه رفته فرو مانده
175 اندیشه می کند که چه در پیش است
176 آه ای کسی که دل به تو می بندم
177 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟
178 آیا تو ای امید جوان مانده
179 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟
180 چرا ز کوزه ی ماه امشب
181 نمی برون نتراویدست ؟
182 چرا نگاه خدا ، دیگر
183 درین خرابه نکاویدست ؟
184 ستارگان طلایی خشم
185 چرا به باد فنا رفتند ؟
186 پرندگان طلایی بال
187 چرا به کام بلا رفتند ؟
188 چرا درین شب بی فرجام
189 ز هیچ سو نوزد بادی ؟
190 چرا به گوش نیاویزد
191 طنین وحشی فریادی ؟
192 چرا به خاک نریزد نرم
193 غبار سربی بارانی ؟
194 چرا ز خواب نخیزد باز
195 زمین به نعره ی طوفانی ؟
196 زمین و من ، دو تب آلودیم
197 پر از تشنج هذیان ها
198 نهفته در دل ما خاموش
199 لهیب آتش عصیان خا
200 زمین و من ، دو غضبناکیم
201 لب از خروش فروبسته
202 ز گیر و دار عبث ، رنجور
203 ز پیچ و تاب عبث ، خسته
204 تو ای شب ، ای شب بی فریاد
205 تویی که از من و او دوری
206 تو از فشار غضب لالی
207 تو از هجوم حسد کوری
208 تو ای شب ، ای شب بی فریاد
209 تویی که تیره چو کابوسی
210 برو که در تو نمی بینم
211 فروغ شعله ی فانوسی
212 من از تو پیرترم ، ای شب
213 من از تو کورترم ، ای ماه
214 چرا چراغ نمی گیرید
215 مرا به پیچ و خم این راه ؟
216 (اشعار نادر نادرپور)