آمدی، دیر و، دلم کز دوریت از آذر بیگدلی غزل 30

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

آمدی، دیر و، دلم کز دوریت خون می‌گریست؛

1 آمدی، دیر و، دلم کز دوریت خون می‌گریست؛ زود رفتی و ندیدی، کز غمت چون می‌گریست؟!

2 آنکه می‌خندید بر حالم، ز عشقت پیش ازین؛ گر به این زاری مرا می‌دید، اکنون می‌گریست

3 شب، به کویت گریه می‌کردم من و، بر حال من؛ هرکه را می‌دیدم آنجا، از من افزون می‌گریست

4 گریم از روزی که یار از دست قاصد می‌گرفت نامهٔ ما را، می‌خواند و به مضمون می‌گریست

5 گرنه، از خوی تو امشب داشت بیم آذر چرا گاه‌گاه از انجمن می‌رفت بیرون می‌گریست؟!

عکس نوشته
کامنت
comment