-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمدی، دیر و، دلم کز دوریت خون میگریست؛ زود رفتی و ندیدی، کز غمت چون میگریست؟!
2 آنکه میخندید بر حالم، ز عشقت پیش ازین؛ گر به این زاری مرا میدید، اکنون میگریست
3 شب، به کویت گریه میکردم من و، بر حال من؛ هرکه را میدیدم آنجا، از من افزون میگریست
4 گریم از روزی که یار از دست قاصد میگرفت نامهٔ ما را، میخواند و به مضمون میگریست
5 گرنه، از خوی تو امشب داشت بیم آذر چرا گاهگاه از انجمن میرفت بیرون میگریست؟!