1 صحبت چه شود گرم میان من و تو آید بمیان راز نهان من و تو
2 بیخود شوم و، بخود چو آیم، چه شود؟! گویی که چه رفت بر زبان من و تو؟!
1 الا ای معنبر شمال مورد که جسم لطیفی و روح مجرد
2 گهی از دمت، دلگشایی معاین؛ گه از مقدمت، جانفزایی مشاهد
1 نیم غمگین، ولی خود را غمین از بهر آن دارم؛ که تا ذوق غم عشق تو، از مردم نهان دارم
2 سرت گردم، بکش تیغ از میان و، جانفشانی بین؛ نمردم این قدر هم، بازتاب امتحان دارم!
1 آمد سحر به پرسش من یار با رقیب یا من زرشک جان دهم امروز، یا رقیب
2 از خون من که کشته شدم، پیش از او گرفت ز آن پیشتر که کشته شود خونبها رقیب!