1 دل خواست ز خلق و خون شد از غم دل من گفتم: نبود ز هیچ دل کم، دل من!
2 گفتا که: دل تو کو؟! فشاندم برهش یک قطره ی خون و، گفتم: این هم دل من!
1 گلی و بلبلی تا در چمن هست نشانی از تو و نامی زمن هست
2 نه چون سروت، نهالی در چمن هست نه چون لعلت، عقیقی در یمن هست
1 چون انجمن سپهر از انجم شد پاک چو این جهان ز مردم
2 گیسو ببرید لیلی شب بر سوک هر اختری که شد گم
1 دوسه روز شد که پیدا نه ای، از کجات جویم؟! بکسیت آشنایی نه، کز آشنات جویم
2 تو گرانبها دری، چون من بینوات جویم؟! وگرت کسی فروشد، ز کجا بهات جویم؟!