1 ای کشته ی امروز تو، فردا زنده؛ وز لعل تو، چون خضر و مسیحا زنده!
2 وین زندگی است مرگ به، گز تیغت ببینیم هزار کشته و، ما زنده!
1 الا ای معنبر شمال مورد که جسم لطیفی و روح مجرد
2 گهی از دمت، دلگشایی معاین؛ گه از مقدمت، جانفزایی مشاهد
1 آمد سحر به پرسش من یار با رقیب یا من زرشک جان دهم امروز، یا رقیب
2 از خون من که کشته شدم، پیش از او گرفت ز آن پیشتر که کشته شود خونبها رقیب!
1 نیم غمگین، ولی خود را غمین از بهر آن دارم؛ که تا ذوق غم عشق تو، از مردم نهان دارم
2 سرت گردم، بکش تیغ از میان و، جانفشانی بین؛ نمردم این قدر هم، بازتاب امتحان دارم!