- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عشق خضر است و من گمشده اندر ظلماتم نیست گر آب حیاتی بده ای خضر نجاتم
2 شوم ار خاک در میکده او روزی منت از خضر چرا باشد و از آب حیاتم
3 حالتی بس عجبم دست دهد در شب هجران سینه آتشکده وز دیده رود شط فراتم
4 من چو سیماب تو همچون زر نابی بحقیقت نیست در آتش عشق تو بتا پای ثباتم
5 ایکه سررشته امکان بسر کلک تو بسته شب قدر است زرحمت بده ای شاه براتم
6 خرمن حسن ترا حد نصاب است خدا را مستحقم من مسکین ندهی از چه زکاتم
7 شاه عشق است به پیل افکنی رخ بمن آرد چون کنم بیدق خود را که در این مرحله ماتم
8 در حریم دلم ایدست خدا پای نهادی تا که از بام حرم برفکنی لات مناتم
9 صرف شدعمر من آشفته در آن حلقه گیسو تا کجا خضر که بیرون برد از این ظلماتم