- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بفرمان حجاج شوریده بخت که بودش زبان تلخ و گفتار سخت
2 نشاندند بر نطع فوجی اسیر بگفتش یکی ز آن میان کای امیر
3 یکی روز در مجلس راستان همی زد ز تو هر کسی داستان
4 کسی خواست نامت بزشتی برد منت پرده نگذاشتم بر درد
5 رهایی ده امروزم از زیر تیغ مفرمای در حقگزاری دریغ
6 از آن بینوا بیکس بیگناه طلب کرد حجاج ظالم گواه
7 بگفتش: یکی زان اسیران مرا گواه است از آن پرس و این ماجرا
8 نپوشید چشم از حق ن مرد نیز چنین گفت در زیر شمشیر تیز
9 که : آری در آن روز این حق پرست ز نیکی زبان بداندیش بست
10 خروشید کز بیم این رستخیز نکردی چرا منع بدگو تو نیز؟!
11 بپاسخ چنین گفت آن بیگناه که: ای از جفای تو روزم سیاه
12 نه جای عتاب است با من تو را که بودم من آن روز دشمن تو را
13 ز خوی توام چون نبود ایمنی شگفتت نیاید ز من دشمنی!
14 ز ظلمت، خدا در نظر داشتم از امروز گویا خبر داشتم!
15 چو این حرف بشنود از آن تنگدل بر آن هر دو بخشود آن سنگدل
16 بگفتا: به ایشان مدارید کار که این راست گویست و آن دوستدار!
17 هم از راستی رستگاری رسد هم از دوستی دوستداری رسد!!