بفرمان حجاج شوریده از آذر بیگدلی دیوان اشعار 53

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

بفرمان حجاج شوریده بخت

1 بفرمان حجاج شوریده بخت که بودش زبان تلخ و گفتار سخت

2 نشاندند بر نطع فوجی اسیر بگفتش یکی ز آن میان کای امیر

3 یکی روز در مجلس راستان همی زد ز تو هر کسی داستان

4 کسی خواست نامت بزشتی برد منت پرده نگذاشتم بر درد

5 رهایی ده امروزم از زیر تیغ مفرمای در حقگزاری دریغ

6 از آن بینوا بیکس بیگناه طلب کرد حجاج ظالم گواه

7 بگفتش: یکی زان اسیران مرا گواه است از آن پرس و این ماجرا

8 نپوشید چشم از حق ن مرد نیز چنین گفت در زیر شمشیر تیز

9 که : آری در آن روز این حق پرست ز نیکی زبان بداندیش بست

10 خروشید کز بیم این رستخیز نکردی چرا منع بدگو تو نیز؟!

11 بپاسخ چنین گفت آن بیگناه که: ای از جفای تو روزم سیاه

12 نه جای عتاب است با من تو را که بودم من آن روز دشمن تو را

13 ز خوی توام چون نبود ایمنی شگفتت نیاید ز من دشمنی!

14 ز ظلمت، خدا در نظر داشتم از امروز گویا خبر داشتم!

15 چو این حرف بشنود از آن تنگدل بر آن هر دو بخشود آن سنگدل

16 بگفتا: به ایشان مدارید کار که این راست گویست و آن دوستدار!

17 هم از راستی رستگاری رسد هم از دوستی دوستداری رسد!!

عکس نوشته
کامنت
comment