- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در ایام قطب زمان بایزید که بودش یقین از گمان بر مزید
2 یکی گفت با گبر آتشکده که: ای کشته ی کیشت آتش زده
3 نه یی جغد، آهنگ ناخوش چرا؟! سمندر نه یی، شوق آتش چرا؟!
4 بیا راه اسلامیان پیش گیر ببین کیشما، ترک آن کیش گیر
5 که تا ابر رحمت به گل باردت ز شوره زمین گل ببار آردت
6 بپاسخ چنین گفت آن پیر گبر که: خورشید تا کی بپوشم بابر؟!
7 مسلمان اگر بایزد است، آه ز من تا باسلام، دور است راه!
8 شب از سجده گردیده خم پشت او مجدر ز سبحه سر انگشت او
9 فلک حال او آرزو میکند نیاید ز من آنچه او میکند
10 ور اسلام این است ای آموزگار که می بینم از مردم روزگار
11 همان به کز آتش فروزم چراغ نگیرم ز اسلام دیگر سراغ
12 بآتش بود گرم پشتم بروز شبم بزم از آتش شود دلفروز