1 گفتم: یار است پای من در گل از او! گفتم : بخت است کار من مشکل از او!
2 نی نی گله نه ز یار دارم، نه ز بخت دل دشمن من بوده، و من غافل از او!
1 آمد سحر به پرسش من یار با رقیب یا من زرشک جان دهم امروز، یا رقیب
2 از خون من که کشته شدم، پیش از او گرفت ز آن پیشتر که کشته شود خونبها رقیب!
1 نیم غمگین، ولی خود را غمین از بهر آن دارم؛ که تا ذوق غم عشق تو، از مردم نهان دارم
2 سرت گردم، بکش تیغ از میان و، جانفشانی بین؛ نمردم این قدر هم، بازتاب امتحان دارم!
1 الا ای معنبر شمال مورد که جسم لطیفی و روح مجرد
2 گهی از دمت، دلگشایی معاین؛ گه از مقدمت، جانفزایی مشاهد