شنیدم که مولای از آذر بیگدلی دیوان اشعار 54

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شنیدم که مولای مردان علی

1 شنیدم که مولای مردان علی نبی را وصی و خدا را ولی

2 ز مسجد یکی روز چون بازگشت بقصابی از دوستان برگذشت

3 به او گفت قصاب کای قسوره بکشتم یکی نغز فربه بره

4 بفرما از آن رطلی آرم تو را که از جان فزون دوست دارم تو را

5 چنین گفت آن شاه ملک کرم که: بر کف بها را ندارم درم

6 بنالید قصاب کای حق پرست تو را گر درم نه، مرا صبر هست

7 چو شیر خدا گفته ی او شنفت بروی وی از لطف خندید و گفت

8 که: گر صبر نیکو است، اولی منم؛ که در کیش اسلام مولی منم!

9 وگر خود بود تلخ، ای نیکنام، پسندم ز صبرت چرا تلخ کام؟!

عکس نوشته
کامنت
comment