شنیدم یکی روز بر از آذر بیگدلی دیوان اشعار 27

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شنیدم یکی روز بر طرف دشت

1 شنیدم یکی روز بر طرف دشت جوانی بدهقان پیری گذشت

2 که خوی ا رخ افشاندش آفتاب همی کشت نخل و همی داد آب

3 جوان را شگفت آمد از کار وی چنین گفت با پیر فرخنده پی

4 که: اکنون از پیری ای نیکبخت همی لرزدت تن چو برگ درخت

5 چه کاری درختی که ناید بکار از آن نه شکوفه ببینی نه بار؟!

6 ز انصاف اگر نگذری این عمل دهد یاد از حرص و طول امل!

7 بپاسخ چنین گفت دهقان پیر که: ای نوجوان خرده بر من مگیر

8 چو خوردیم ما کشته ی دیگران که بودند تخم وفا پروران

9 بکاریم تا کشته ی ما خورند مگر نام ما را به نیکی برند

عکس نوشته
کامنت
comment