- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شنیدم که بدخو زنی بد کنش شبی کرد مر شوی را سرزنش
2 که چند از تو منزل نسازم جدا چو هم قلتبان بینمت هم گدا
3 از آن زن چو این سرزنش را شنفت بزیر لب آن مرد خندید و گفت
4 که: آمد دو عیبم بچشمت عیان ولی نیست جرمی مرا در میان
5 چو خواندی مرا قلتبان و گدا یکی را ز خود دان، یکی از خدا!