1 از کین چکند تا بدل ما دل تو؟! باشد دل ما شیشه و خارا دل تو!
2 گر نیست دلت سنگ؟ چرا ز افغانم خون شد دل خوبان همه، الا دل تو؟!
1 زمام ناقه گرفته است ساربان تنها فغان کنم، نکند تا جرس فغان تنها
2 ز رفتنت بزمین زد مرا چو فرصت یافت بیا که بیتو مرا دیده آسمان تنها
1 میرمد صیاد، از نالیدن ما در قفس؛ وای بر مرغی که با ما مینهد پا در قفس
2 آنکه بست امشب رهم بر آستان از نغمه، کاش باشدش بر نالهٔ من، گوش فردا در قفس
1 گلی و بلبلی تا در چمن هست نشانی از تو و نامی زمن هست
2 نه چون سروت، نهالی در چمن هست نه چون لعلت، عقیقی در یمن هست