1 خلاف ظالم و ممسک، بچشم هوشمند آذر؛ بود داد و دهش، از هر چه در گیتی است خود خوشتر
2 نوای چرخه ی زال مداین، گوش کسری را بحکم عدل، از آواز چنگ باربد خوشتر
3 صدای پای مهمان نخوانده طبع حاتم را ز ذوق جود، از شریان جان در کالبد خوشتر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دلم، از بیکسی مینالد و، کس نیست دمسازش؛ چو مرغی کو جدا افتاده باشد از همآوازش!
2 همانا، نامهٔ قتل مرا آورده از کویی که خون میریزد از بال کبوتر وقت پروازش
1 خو به جفا نگار من، کرده و بس نمیکند یار کسی نمیشود، یاری کس نمیکند
2 سنگ جفای باغبان، موسم گل به گلستان تا پر مرغ نشکند، یاد قفس نمیکند
1 مرده بودم از غمت، بر سر رسیدی دی مرا؟ من ندیدم گر تو را، شادم که تو دیدی مرا
2 خون خود بخشیدمت، کز رشک وقت کشتنم؛ غیر چون کرد التماس من، نبخشیدی مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به