- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای عادلی که دیده رعایای این دیار عدل تو را معاینه، عفو تو را عیان
2 دی بودم، آرمیده ز غوغای مرد و زن کآمد یکی به حجرهٔ داعی ز راعیان
3 کامروز گاوی از رمه رم کرده سوی شهر آمد مگر ندیده رعایت زراعیان
4 گویی به ره ز مزرعهای خورده خوشهای وین قصه را رسانده به گوش تو ساعیان
5 از عدل و عفو تا چه پسند آیدت کنون غفلت راعیان و شفاعت ز داعیان