با هر که دوست از نصرت رحمانی اشعار پراکنده 22

نصرت رحمانی

آثار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

با هر که دوست می شوم احساس می کنم

1 با هر که دوست می شوم احساس می کنم

2 آنقدر دوست بوده ایم که دیگر

3 وقت خیانت است

4 انبوه غم ، حریم و حرمت خود را

5 از دست داده است

6 دیریست هیچ کار ندارم

7 مانند یک وزیر

8 وقتی که هیچ کار نداری

9 تو هیچ کاره ای

10 من هیچ کاره ام ، یعنی که شاعرم

11 گیرم از این کنایه هیچ نفهمی

12 این روزها اینگونه ام

13 فرهادواره ای که تیشه خود را گم کرده است

14 آغاز انهدام چنین است

15 اینگونه بود آغاز انقراض سلسله مردان

16 یاران وقتی صدای حادثه خوابید

17 بر سنگ گور من بنویسید

18 یک جنگجو که نجنگید

19 اما شکست خورد

20 نصرت رحمانی

21 او یک نگاه داشت

22 به صد چشم می نهاد

23 او یک ترانه داشت

24 به صد گوش می سرود

25 من صد ترانه خواندم و

26 نشنود هیچکس

27 من صد نگاه داشتم و

28 دیده ای نبود

29 سبو بشکست ، ساقی ! همتی از غصه می میریم

30 شکسته تیله ها را بر لبم کش تا سحر گردد

31 در میخانه را قفلی بزن ترسم که ولگردی

32 ز درد آتشین زخم خبر گردد

33 خبر گردد

34 به پیراهن بپوشان روزن میخانه را ساقی

35 که چشم هرزه گردان هم نبیند ماجرایم را

36 به خویشم اعتباری نیست ، گیسو را ببر ساقی

37 و با آن کوششی کن تا ببندی دست و پایم را

38 ز خون سینه ام ، ساقی ! بکش نقش زنی بی سر

39 به روی آن خم خالی که پای آنستون مانده

40 به زیر طرح آن بنویس با یک خط ناخوانا

41 به راه دشمنی مانده ز راه دوستی رانده

42 و دندانهای من سوراخ کن با مته ی چشمت

43 نخی بر آن بکش ، وردی بخوان آویز بر سینه

44 که گر آزاده ای پرسید روزی : پس چه شد شاعر

45 نگوید : مرد از حسرت بگوید : مرد از کینه

46 ((نصرت رحمانی))

47 هرگز نمی توان

48 گل زخم های خاطره ای را ز قلب کَند

49 که در این سیاه قرن

50 بی قلب زیستن

51 آسان تر است ز بی زخم زیستن

52 قرنی که قلب هر انسان

53 چندیدن هزار بار

54 کوچکتر است

55 از زخم های مزمن و رنجی که می کشد

56 شیرین

57 سوگلی عشق

58 بالا بلند

59 گیسو کمند

60 از لابلای جنگل مژگانم

61 از ماورای منشورهای سرشکم

62 رنگین‌کمان مرمر عریانت

63 تطهیر می‌کند ، امواج چشمه را

64 شیرین

65 جام شرابِ پیر

66 ای طاقه‌ی حریر

67 این چشمه‌سار ، راهی دراز بُریده

68 از شیب تا نشیب پریده

69 تا مرمر بدنت را در بازوان تشنه کشیده

70 قلبش با قلب تیشه‌ی فرهاد ، بی‌شکیب تپیده

71 بنگر به چشمه‌سار

72 فریاد آتش است

73 خون خورده تیشه‌ای

74 با صخره‌های سخت به حال نیایش است

75 زیباییت مدام به حد ستایش است

76 از قطره تا حباب

77 از برکه تا سراب

78 خواهان خواهش است

79 چون بیستون که زیر تیشه‌ی فرهاد

80 در کار کاهش است شیرین

81 قفل طلایی

82 ای بازتاب رهایی

83 جام چهل کلید بخت‌گشایی

84 زیبایی‌ات

85 در تاب نظم نظامی نیست

86 در اعتبار حرمت زیبایی‌ات کلامی نیست

87 سرخ لبت آویزبند هیچ پیامی نیست

88 شیرین

89 ای لای‌لای باد

90 آوازهای تیشه‌ی فرهاد

91 راه گریز نیست

92 جای ستیز نیست

93 مشکن مرا

94 هشدار . . . هان

95 پرویز تاجدار

96 تیرش گذشت از چله‌ی کمان

97 اما صدای شیهه شبدیز

98 رعد است و برق بر تار و پود خرمن رویایم

99 ای نازنین‌ترین

100 در کار مرگ نیز شکیبایم

101 ای‌ وای من

102 ای‌ وای

103 وای به شب‌هایم

104 شیرین

105 عشق است و زخم

106 زخم است و خون

107 خونآبه و جنون

108 دیگر نه کوه مانده نه اندوه

109 دیگر نه عشق مانده و نه مرگ پُر شُکوه

110 دیگر نه بیستونی و نه لذتِ ستوه

111 شیرین

112 وقتی دلی نمانده برای عشق

113 با من بگوی

114 بر فرق خود بکوب گُل‌تاج تیشه را

115 اینک منم

116 فرهاد کوهکن

117 فواره‌ای بلند

118 و رنگین‌کمان نور

119 نصرت رحمانی

120 من خسته نیستم

121 دیریست خستگی‌ام

122 تعویض گشته است به درهم‌شکستگی

123 من خسته نیستم

124 درهم‌شکسته‌ام

125 این خود امید بزرگی نیست ؟

126 نصرت رحمانی

127 آسان گریز من که زدامم رهید ورفت

128 از این دل شکسته ندانم چه دید ورفت

129 پیچیدمش به پای تن خسته را چو خار

130 چون سیل کند خار وبه صحرا دوید ورفت

131 گشتم چو آبگینه حبابی به روی آب

132 بادی شد ووزید ودلم را درید ورفت

133 او مرغ بال بسته ی من بود وای دریغ

134 با بال بسته از لب بامم پرید ورفت

135 بردامنش سرشک وبه لب بوسه ریختم

136 خندید وگریه کرد وچو آهو رمید ورفت

137 شعرش به ره نهادم وگفتم که شعر دام

138 رقصید روی دامم ودامن کشید ورفت

139 بویم نکرد ویک طرف افکند ودور شد

140 ای باغبان نخواست مرا،از چه چید ورفت

141 آری شهاب دلکش شب های جاودان

142 یک دم به شام تیره ی نصرت دمید ورفت

143 نصرت رحمانی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر