گلایل را دوست از شمس لنگرودی اشعار پراکنده 25

شمس لنگرودی

آثار شمس لنگرودی

شمس لنگرودی

گلایل را دوست دارم

1 گلایل را دوست دارم

2 به خاطر قلبش،

3 که از پس برگ‌های لطیفش پیداست

4 دل آدمی پیدا نیست

5 و سر انگشتانت را سیاه می‌کند

6 چون گردو

7 اگر بگشایی و ببینی

8 دل‌تنگی

9 خوشه‌ی انگور سیاه است

10 لگد کوبش کن!

11 لگد کوبش کن!

12 بگذار سربسته بماند

13 مستت می‌کند این اندوه …!

14 مثل هوا در کنار توام

15 نه جای کسی را تنگ می کنم

16 نه کسی مرا می بیند

17 نه صدایم را می شنود

18 دوری مکن

19 تو نخواهی بود

20 من اگر نباشم.

21 این شعرها که بوی سکوت می دهند

22 از غیبت لب های توست

23 کلمات

24 مثل زنجره های خشکیده ی تابستانی

25 از معنا خالی شدند

26 و در انتظار مورچه هایند

27 توشه بار زمستانی شان را

28 در حفره ی تاریک خالی کنند-

29 اندوهی که سرازیر می شود

30 در سینه ی خاموش من.

31 چرا ننویسم زیباست زندگی

32 وقتی دو کرکس را در عشق بازی شان دیده ام

33 چرا ننویسم زیبا نیست زندگی

34 وقتی تفنگ شکارچی

35 به صورتشان خیره بود.

36 آن قدر به تو نزدیک بودم

37 که تو را ندیدم

38 در تاریکی خود، به تو لبخند می زنم

39 شکرانۀ روزهایی

40 که کنار تو

41 راه رفته ام

42 دیدار تو کشتزار نور است

43 آهویى بىیقرار

44 که از لب تشنه‌‏اش

45 آفتاب سحر فرو مى‌ریزد،

46 دیدارت سکوت است

47 آبشار پرندگانى که راه سپیده را مى‏‌جویند،

48 لیوانى عسل

49 در کف ناخدایى خسته که بوى نهنگ مى‏‌دهد،

50 چایى دم کشیده

51 درست لحظه‏‌یى که از تمام دغدغه‌ها فارغ می‌‏شود

52 دیدار تو کشتزار نور است

53 با بزهایى از بلور

54 که به سوى صخره چرا می‌کنند

55 بى آن که بدانند مى‏‌شکنند

56 و غبار بلور

57 در روحم فرو مى‌پاشند

58 تو مثل منی برف

59 راه می‌روی و آب می‌شوی.

60 تو مثل منی برف

61 آتش را روشن می‌کنی

62 تا در هرمش بمیری

63 یاس‌های تابستانی ادای تو را در می‌آورند

64 پروانه‌ها که تو را ندیدند

65 عاشق او می‌شوند

66 نکند سرنوشت مرا جائی دیده‌ئی برف.

67 کاش می‌توانستی تابستان‌ها بباری

68 تا با تن‌پوشی از برف

69 برابر خورشید عشوه‌ها می‌کردیم.

70 به شادی مردم اعتماد مکن برف

71 تا می‌باری نعمتی

72 چون بنشینی به لعنت‌شان دچاری.

73 در سایه‌ی هر کلاهی

74 کبوتر جادوگری است

75 و زیر بغ بغوی هر کبوتر آرام

76 رودخانه‌یی

77 سربازان فراری را به جبهه‌ی جنگ می‌برد.

78 سربازان ترانه‌ی میهنی می‌خوانند

79 شلیک می‌کنند

80 می‌میرند.

81 زنده‌باشی کبوتر آرام ما

82 زنده باشی

83 همه‌مان را

84 زنده زنده

85 تحویل پاسگاه پلیس داده‌ئی.

86 باد می وزید

87 که تو پر کشیدی

88 شاد بودید

89 هم تو

90 هم شکارچی گنگی

91 که از سر اتفاق

92 در سایه ی شاخه ها می گذشت

93 باران صبح

94 نم نم

95 می بارد

96 و تو را به یاد می آورد

97 که نم نم باریدی

98 و ویران کردی

99 خانه کهنه را

100 سر می روم از خویش

101 از گوشه گوشه فرو می ریزم

102 و عطر تو

103 رسوایم می کند

104 ﺍﺯ ﭘﻴﺸﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ

105 ﺣﺲ ﮔﺎﻭ ﻧﺮﯼ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

106 ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻴﺪﺍﻥ

107 ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﺮﺗﻊ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ

108 ﺑﺎ ﻧﻴﺰﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺻﻌﯽ ﺩﺭ ﭘﺸﺘﻢ

109 با خالکوب ستاره ها

110 بر تاریکی دست ها

111 عابران به سوی تو بال می زنند

112 می آیند

113 تا در حیاط خانه تو

114 گل های پژمرده خود را بکارند

115 و تو از راهی می رسی

116 که پریشانی دور می شود…

117 تو اینهمه نزدیک بودی و اینهمه دور به نظر می رسیدی!

118 پس پلک هایمان بودی، و دیده نمی شدی!

119 درهایت را باز کن

120 ما ایستاده ایم

121 خیابان های تو ما را پیش می برد

122 ما می آئیم

123 تا جای واژه نارنج نارنج

124 و جای هوا هوا بنشانیم

125 و در شعری زنده شناور باشیم…

126 تو نخستین حرفی

127 که نخستین برگ های بهاری به زبان می آرند

128 نخستین نانی

129 که پس از جنگی شوم

130 از تنور دهکده ای خارج می شود

131 نخستین نامی

132 که بر بچه زندگی می گذاریم…

133 در هایت را باز کن

134 ما می آئیم

135 با عکس جوانی تو

136 در جیب پاره مان

137 و هر چه که نزدیک تر می شویم

138 تو جوان تر و زیباتر می شوی

139 درهایت را باز کن

140 هر چه نشانه است در کف مان

141 خانه توست

142 ای آزادی

143 می خواستم ترانه یی باشم

144 که بچه های دبستانی از بر کنند

145 دریا که می شنود

146 توفان اش را پشت اش پنهان کن

147 و برگ های علف

148 نت های به هم خوردن شان را

149 از روی صدای من بنویسند

150 می خواستم ترانه یی باشم

151 که چشمه زمزمه ام کند

152 آبشار

153 با سنج و دهل بخواند

154 اما ترانه ی غمگینم

155 و دریا ، غروب

156 بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند

157 نت هایم را تمام نکرده

158 چرا

159 رهایم کردی

160 آیا برای گرم کردن بازارشان

161 به آتش‌تان کشیدند؟

162 حتا باد ایستاده بود و نگاه می‌کرد که شعله فرو بنشیند

163 حتا شاخه‌ها

164 از سوزاندن خود

165 تن زدند

166 کودکان اول ابتدایی

167 از هفت سالگی به عقب برگشتند

168 تا اعداد و حروفِ دروغ را نخوانند.

169 و به هنگامی که از مراسم‌تان بازگشتیم

170 دست نوشته‌های مجسمه‌ها بر کاغذ

171 بر پایه‌ی شکسته‌ی مرمری می‌لرزید

172 آنان

173 شرمناکِ سنگ بودن‌شان

174 سر به بیابان‌ها، رفته بودند

175 تنهایی ها عمیق اند

176 عمیق

177 مثل صورت مردگان

178 حلزون ها چقدر تنهایند

179 به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند

180 تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!

181 و تو در خاموشی هایم می درخشی

182 در آتش و روشنی می درخشی

183 و من آن قدر دوستت دارم

184 که فراموش می کنم

185 زندگی

186 با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد

187 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

188 که مثل پرندگان راست راست می‌چرخند در هوا

189 سر ماه

190 حقوق‌شان را می‌گیرند

191 پس این فرشتگان به چه کاری مشغولند

192 که مرگ تو را ندیدند.

193 کاش پر وبال‌شان در آتش آفتاب تیر بسوزد

194 ما با ذغال‌شان

195 شعار خیابانی بنویسیم

196 پس این فرشتگان پیر شده

197 جز جاسوسی ما

198 به چه کار بد دیگری مشغولند

199 که فریاد ما به گوش کسی نمی‌رسد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر