-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
2 هر چه برگم بود و بارم بود
3 هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود
4 هر چه یاد و یادگارم بود
5 ریخته ست
6 چون درختی در زمستانم
7 بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود
8 دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
9 در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست؟
10 دیگر آیا زخمههای هیچ پیرایش
11 با امید روزهای سبز آینده
12 خواهدم این سوی و آن سو خست؟
13 چون درختی اندر اقصای زمستانم
14 ریخته دیری ست
15 هر چه بودم یاد و بودم برگ
16 یاد با نرمک نسیمی چون نماز شعلهٔ بیمار لرزیدن
17 برگ چونان صخرهٔ کری نلرزیدن
18 یاد رنج از دستهای منتظر بردن
19 برگ از اشک و نگاه و ناله آزردن
20 ای بهار همچنان تا جاودان در راه
21 همچنان تا جاودان بر شهرها و روستاهای دگر بگذر
22 هرگز و هرگز
23 بر بیابان غریب من
24 منگر و منگر
25 سایهٔ نمناک و سبزت هر چه از من دورتر،خوشتر
26 بیم دارم کز نسیم ساحر ابریشمین تو
27 تکمهٔ سبزی بروید باز، بر پیراهن خشک و کبود من
28 همچنان بگذار
29 تا درود دردناک اندهان ماند سرود من
30 (اشعار مهدی اخوان ثالث)
31 پاسی از شب رفته بود و برف میبارید
32 چون پر افشانی پر پهای هزار افسانهٔ از یادها رفته
33 باد چونان آمری مأمور و ناپیدا
34 بس پریشان حکمها میراند مجنون وار
35 بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته
36 برف میبارید و ما خاموش
37 فارغ از تشویش
38 نرم نرمک راه میرفتیم
39 کوچه باغ ساکتی در پیش
40 هر به گامی چند گویی در مسیر ما چراغی بود
41 زاد سروی را به پیشانی
42 با فروغی غالباً افسرده و کم رنگ
43 گمشده در ظلمت این برف کجبار زمستانی
44 برف میبارید و ما آرام
45 گاه تنها، گاه با هم، راه میرفتیم
46 چه شکایتهای غمگینی که میکردیم
47 با حکایتهای شیرینی که میگفتیم
48 هیچ کس از ما نمیدانست
49 کز کدامین لحظهٔ شب کرده بود این باد برف آغاز
50 هم نمیدانست کاین راه خم اندر خم
51 به کجامان میکشاند باز
52 برف میبارید و پیش از ما
53 دیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود
54 زیر این کج بار خامشبار،از این راه
55 رفته بودند و نشان پایهایشان بود
56 ۲
57 پاسی از شب رفته بود و همرهان بی شمار ما
58 گاه شنگ و شاد و بی پروا
59 گاه گویی بیمناک از آبکند وحشتی پنهان
60 جای پا جویان
61 زیر این غمبار، درهمبار
62 سر به زیر افکنده و خاموش
63 راه میرفتند
64 وز قدمهایی که پیش از این
65 رفته بود این راه را،افسانه میگفتند
66 من بسان بره گرگی شیر مست، آزاده و آزاد
67 میسپردم راه و در هر گام
68 گرم میخواندم سرودیتر
69 میفرستادم درودی شاد
70 این نثار شاهوار آسمانی را
71 که به هر سو بود و بر هر سر
72 راه بود و راه
73 این هر جایی افتاده این همزاد پای آدم خاکی
74 برف بود و برف این آشوفته پیغام این پیغام سرد پیری و پاکی
75 و سکوت ساکت آرام
76 که غم آور بود و بی فرجام
77 راه میرفتم و من با خویشتن گهگاه میگفتم
78 کو ببینم، لولی ای لولی
79 این تویی آیا بدین شنگی و شنگولی
80 سالک این راه پر هول و دراز آهنگ؟
81 و من بودم
82 که بدین سان خستگی نشناس
83 چشم و دل هشیار
84 گوش خوابانده به دیوار سکوت، از بهر نرمک سیلی صوتی
85 میسپردم راه و خوش بی خویشتن بودم
86 ۳
87 اینک از زیر چراغی میگذشتیم، آبگون نورش
88 مرده دل نزدیکش و دورش
89 و در این هنگام من دیدم
90 بر درخت گوژپشتی برگ و بارش برف
91 همنشین و غمگسارش برف
92 مانده دور از کاروان کوچ
93 لک لک اندوهگین با خویش میزد حرف
94 بیکران وحشت انگیزی ست
95 وین سکوت پیر ساکت نیز
96 هیچ پیغامی نمی آرد
97 پشت ناپیدایی آن دورها شاید
98 گرمی و نور و نوا باشد
99 بال گرم آشنا باشد
100 لیک من، افسوس
101 مانده از ره سالخوردی سخت تنهایم
102 ناتوانیهام چون زنجیر بر پایم
103 ور به دشواری و شوق آغوش بگشایم به روی باد
104 همچو پروانهٔ شکستهٔ آسبادی کهنه و متروک
105 هیچ چرخی را نگرداند نشاط بال و پرهایم
106 آسمان تنگ است و بی روزن
107 بر زمین هم برف پوشانده ست رد پای کاروانها را
108 عرصهٔ سردرگمیها مانده و بی در کجاییها
109 باد چون باران سوزن، آب چون آهن
110 بی نشانیها فرو برده نشانها را
111 یاد باد ایام سرشار برومندی
112 و نشاط یکه پروازی
113 که چه به شکوه و چه شیرین بود
114 کس نه جایی جسته پیش از من
115 من نه راهی رفته بعد از کس
116 بی نیاز از خفت آیین و ره جستن
117 آن که من در مینوشتم، راه
118 و آن که من میکردم، آیین بود
119 اینک اما، آه
120 ای شب سنگین دل نامرد
121 لکلک اندوهگین با خلوت خود درد دل میکرد
122 باز میرفتیم و میبارید
123 جای پا جویان
124 هر که پیش پای خود میدید
125 من ولی دیگر
126 شنگی و شنگولیم مرده
127 چابکیهام از درنگی سرد آزرده
128 شرمگین از رد پاهایی
129 که بر آنها مینهادم پای
130 گاهگه با خویش میگفتم
131 کی جدا خواهی شد از این گلههای پیشواشان بز؟
132 کی دلیرت را درفش آسا فرستی پیش
133 تا گذارد جای پای از خویش؟
134 ۴
135 همچنان غمبار درهمبار میبارید
136 من ولیکن باز
137 شادمان بودم
138 دیگر کنون از بزان و گوسپندان پرت
139 خویشتن هم گله بودم هم شبان بودم
140 بر بسیط برف پوش خلوت و هموار
141 تک و تنها با درفش خویش، خوش خوش پیش میرفتم
142 زیر پایم برفهای پاک و دوشیزه
143 قژفژی خوش داشت
144 پام بذر نقش بکرش را
145 هر قدم در برفها میکاشت
146 شهر بکری بر گرفتن از گل گنجینههای راز
147 هر قدم از خویش نقش تازهای هشتن
148 چه خدایانه غروری در دلم میکشت و میانباشت
149 ۵
150 خوب یادم نیست
151 تا کجاها رفته بودم، خوب یادم نیست
152 این، که فریادی شنیدم، یا هوس کردم
153 که کنم رو باز پس، رو باز پس کردم
154 پیش چشمم خفته اینک راه پیموده
155 پهندشت برف پوشی راه من بود
156 گامهای من بر آن نقش من افزوده
157 چند گامی بازگشتم، برف میبارید
158 باز میگشتم
159 برف میبارید
160 جای پاها تازه بود اما
161 برف میبارید
162 باز میگشتم
163 برف میبارید
164 جای پاها دیده میشد، لیک
165 برف میبارید
166 باز میگشتم
167 برف میبارید
168 جای پاها باز هم گویی
169 دیده میشد لیک
170 برف میبارید
171 باز میگشتم
172 برف میبارید
173 برف میبارید، میبارید، میبارید
174 جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست