-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می گفت با غرور
2 این چشمھا که ریخته در چشمھای تو
3 گرد نگاه را
4 این چشمھا که سوخته در این شکیب تلخ
5 رنج سیاه را
6 این چشمھا که روزنه آفتاب را
7 بگشوده در برابر شام سیاه تو
8 خون ثواب را
9 کرده روانه در رگ روح تباه تو
10 این چشمھا که رنگ نھاده به قعر رنگ
11 این چشمھا که شور نشانده به ژرف شوق
12 این چشمھا که نغمه نھاده بنای چنگ
13 از برگھای سبز که در آبھا دوند
14 از قطر ه های آب که از صخره ها چکند
15 از بوسه ها که در ته لبھا فرو روند
16 از رنگ
17 از سرود
18 از بود از نبود
19 از هر چه بود و هست
20 از هر چه هست و نیست
21 زیباترند ، نیست ؟
22 من در جواب او
23 بستم به پای خسته ی لب ، دست خنده را
24 برداشتم نگاه ز چشم پر آتشش
25 گفتم
26 دریغ و درد
27 کو داوری که شعله زند بر طلسم سرد
28 کوبم به روی بی بی چشم سیاه تو
29 تک خال شعر مرا
30 گویم ، کدام یک ؟
31 این چشمھای تو
32 این شعرهای من
33 نصرت رحمانی
34 نه او با من نهاد عهدی، نه من با او
35 نه ماه از روزن ابری بروی برکه ای تابید
36 نه مار بازویی بر پیکری پیچید
37 شبی غمگین
38 دلی تنها
39 لبی خاموش
40 نه شعری بر لبانم بود
41 نه نامی بر زبانم بود
42 در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه
43 بامیدی که نومیدیش پایان بود
44 سیاهی های ره را بر نگاه خویش می بستم
45 و از بیراهه ها راه نجات خویش می جستم
46 نه کس با من
47 نه من با کس
48 سر یاری
49 نه مهتابی
50 نه دلداری
51 و من تنهای تنها دور از هر آشنا بودم
52 سرودی تلخ را بر سنگ لبها سخت می سودم
53 نوای ناشناسی نام من را زیر دندانهای خود بشکست
54 و شعر ناتمامی خواند
55 بیا با من
56 از آن شب در تمام شهر می گویند
57 او با تو ؟
58 ولی من خوب می دانم.
59 آخرین کبریت را کشیدم
60 سیگار را بر افروختن
61 گره ، در ابروان مرد شکست
62 خم شد نشست
63 پیچید عطر خون
64 عشق را محاسبه ای شگفت در میان
65 است
66 سوزش و سازش
67 فروزش
68 خاکستر کاهش
69 ققنوس وار
70 در نیایش
71 نیمه شبی ، سحری ، پگاهی
72 تیزی صخره ای با بن چاهی … نه حتی ، دم آهی
73 در تاریکی خیس حیاط کوچک
74 پاشویه حوض نوک پایم را ربود
75 جز کاشی های معرق و آمیخته با خون
76 و دستانی لبالب از خواهش
77 ، چیزی نیافتم
78 صحن روز را
79 شاعری سخن به صبوری شکست
80 از عشق ، خون بافت ، بافت ، بافت
81 که عشق و خون را محاسبه صعب در پیش است
82 لب ریز از قرائن فریبی می بافت
83 بدان که شنودن مرتبه ای نزدیک تر به دیدن است ؟
84 این فسانه را بافتم
85 تا بدانی ، گم شده را
86 هرگز بازنخواهی یافت
87 حتی با پنج جای پای مردانه خونین
88 چرا که عشق و خون و جنون را محاسبه دیگر است
89 ((نصرت رحمانی))
90 ایمان بیداد
91 به عهدی داد
92 روح فریب ام ، بی تو ، بی تو
93 قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم
94 بی تو ، بی تو
95 بی ایمنی ، شوریدگی
96 در قعر خوابم
97 ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش
98 خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم
99 بی تو ، بی تو
100 طیف غباری خفته بر دریای شن زار
101 خون شب ام
102 هذیان تب آلود دردم ، بی تو
103 بی تو
104 رمز سکوت ام
105 راز بهت ام
106 رنگ یادم
107 بی تو ، بی تو ی
108 تو ، بی تو
109 از زندگی بیزار
110 تا مرگ راهی نیست ، بی تو
111 ای بی من و در من
112 بی من تو هم آنی و اینی
113 ای بی تو من گرداب و یرانی
114 قانون بی رحم پریشانی
115 چنینی ؟
116 بدرود ، بدرود
117 این اشک و هق هق گریه مردی پشیمان نیست
118 مردان نسل ما
119 با گریه
120 می خندند ، بی تو
121 ای بی تو من ، بی من
122 آیا تو هم اینگونه می خندی ؟
123 با گریه خندیدن نه آسان است
124 بی تو
125 نصرت رحمانی
126 لرزید در عمیق آینه تصویر
127 پر زد کلاغی از لب دیوار
128 بادی وزید و پنجره را بست
129 باران گرفت نرم
130 اندوه خیمه بست
131 با خویش مرد گفت
132 احساس می کنم
133 تا مرز بی نهایت
134 آنجا که انجماد
135 در روح هر روان شده ای جاریست
136 راهی دراز نیست
137 اما خدا اگرچه بزرگ است
138 و عادل و کریم
139 بی شک در انتظر لاشه ی من نیست
140 باری سخن دراز شد
141 از لابه لای زخم خرافات
142 میراث رفتگان
143 چرک آب باز شد
144 بهتر که بگذریم
145 اینک سه هفته می گذرد، اسلحه ی من
146 خمیازه می کشد، درون کشوی میز
147 برخاست
148 تک تک فشنگ چید در انباره ی خشاب
149 و روبروی آینه
150 آرام ایستاد
151 نیم رخ
152 هدف گرفت میان شقیقه را
153 خوردند ثانیه ها یک دقیقه را
154 و
155 زیر لب شمرد
156 یک
157 دو
158 و ماشه را چکاند
159 گمپ انفجار دود
160 در روی آینه ترکی همچو عنکبوت
161 رویید
162 تصویر مرد
163 از عمق آینه
164 در پشت آینه
165 دیوانه وار قهقهه سر داد
166 باران گرفته بود
167 در پشت شیشه ها
168 می کوفت مشت،
169 باد.
170 هنگامه نشسته بود ، من گفتم
171 هنگام رسیده است باید راند
172 سجاده پلک نازنین بگشای
173 باید که نماز آخرین را خواند
174 تر کن لب را به بوسه بدرود
175 بگشای دو بال بادبان در باد
176 ای مویت کمین گه ظلمت
177 در نی نی چشم من نگاهی کن
178 خون نیست ، سرشک نیست
179 گرداب است
180 هنگامه رسیده ، فتنه در خواب است
181 باید که گذر کنم من گفتم
182 سجاده زلف را چو افشاندی
183 تردید تعمد است قلبم گفت
184 از فاصله دو
185 مرز هیچ وپوچ
186 از معبر چشمهای هم ، در هم
187 لب دوختی و نگاه گرداندی
188 یعنی که ، سکان به دست تردید است
189 ای فاصله دو مرز روح و تن
190 ای لحظه جاودانگی ، اسمت
191 ای قبله شب نشستگان ، چشمت
192 شب می شکند
193 سجاده زلف را چو افشاندی
194 تردید تعمدیست بر هر پا ی
195 من می شکفم چو می وزی بر من
196 ای فاصله دو مرز روح و تن
197 جادویی شعر من بمان با من
198 بنشین به کنارم ار غمی داری
199 بشکن ، بشکن پیاله را ، باری
200 هنگام گذشته است آه …
201 آری
202 ((نصرت رحمانی))