-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پا گرفته است زمانی است مدید
2 نا خوش احوالی در پیکر من
3 دوستانم، رفقای محرم!
4 به هوایی که حکیمی بر سر، مگذارید
5 این دلاشوب چراغ
6 روشنایی بدهد در بر من!
7 من به تن دردم نیست
8 یک تب سرکش، تنها پکرم ساخته و دانم این را که چرا
9 و چرا هر رگ من از تن من سفت و سقط شلاقی ست
10 که فرود آمده سوزان
11 دم به دم در تن من.
12 تن من یا تن مردم، همه را با تن من ساخته اند
13 و به یک جور و صفت می دانم
14 که در این معرکه انداخته اند.
15 نبض می خواندمان با هم و میریزد خون، لیک کنون
16 به دلم نیست که دریابم انگشت گذار
17 کز کدامین رگ من خونم می ریزد بیرون.
18 یک از همسفران که در این واقعه می برد نظر، گشت دچار
19 به تب ذات الجنب
20 و من اکنون در من
21 تب ضعف است برآورده دمار.
22 من نیازی به حکیمانم نیست
23 « شرح اسباب » من تب زده در پیش من است
24 به جز آسودن درمانم نیست
25 من به از هر کس
26 سر به در می برم از دردم آسان که ز چیست
27 با تنم طوفان رفته ست
28 تبم از ضعف من است
29 تبم از خونریزی.
30 (اشعار نیما یوشیج)
31 خشک آمد کشتگاه من
32 در جوار کشت همسایه.
33 گر چه می گویند: « می گریند روی ساحل نزدیک
34 سوگواران در میان سوگواران.»
35 قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
36 بر بساطی که بساطی نیست
37 در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
38 و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد
39 ـــ چون دل یاران که در هجران یاران ـــ
40 قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
41 (اشعار نیما یوشیج)