۱ از اخوان ثالث اشعار پراکنده 13

اخوان ثالث

آثار اخوان ثالث

اخوان ثالث

۱

1 ۱

2 هوا سرد است و برف آهسته بارد

3 ز ابری ساکت و خاکستری رنگ

4 زمین را بارش مثقال، مثقال

5 فرستد پوشش فرسنگ، فرسنگ

6 سرود کلبهٔ بی روزن شب

7 سرود برف و باران است امشب

8 ولی از زوزه‌های باد پیداست

9 که شب مهمان توفان است امشب

10 دوان بر پرده‌های برف‌ها، باد

11 روان بر بال‌های باد، باران

12 درون کلبهٔ بی روزن شب

13 شب توفانی سرد زمستان

14 آواز سگ‌ها

15 «زمین سرد است و برف آلوده و تر

16 هوا تاریک و توفان خشمناک است

17 کشد – مانند گرگان – باد، زوزه

18 ولی ما نیکبختان را چه باک است؟»

19 «کنار مطبخ ارباب، آنجا

20 بر آن خاک اره‌های نرم خفتن

21 چه لذت بخش و مطبوع است، و آنگاه

22 عزیزم گفتن و جانم شنفتن »

23 «وز آن ته مانده‌های سفره خوردن»

24 «و گر آن هم نباشد استخوانی »

25 «چه عمر راحتی دنیای خوبی

26 چه ارباب عزیز و مهربانی »

27 «ولی شلاق! این دیگر بلایی ست »

28 «بلی، اما تحمل کرد باید

29 درست است اینکه الحق دردناک است

30 ولی ارباب آخر رحمش آید

31 گذارد چون فروکش کرد خشمش

32 که سر بر کفش و بر پایش گذاریم

33 شمارد زخمهامان را و ما این

34 محبت را غنیمت می شماریم »

35 ۲

36 خروشد باد و بارد همچنان برف

37 ز سقف کلبهٔ بی روزن شب

38 شب توفانی سرد زمستان

39 زمستان سیاه مرگ مرکب

40 آواز گرگ‌ها

41 «زمین سرد است و برف آلوده و تر

42 هوا تاریک و توفان خشمگین است

43 کشد – مانند سگ‌ها – باد، زوزه

44 زمین و آسمان با ما به کین است »

45 «شب و کولاک رعب انگیز و وحشی

46 شب و صحرای وحشتناک و سرما

47 بلای نیستی، سرمای پر سوز

48 حکومت می‌کند بر دشت و بر ما »

49 «نه ما را گوشهٔ گرم کنامی

50 شکاف کوهساری سر پناهی »

51 «نه حتی جنگلی کوچک، که بتوان

52 در آن آسود بی تشویش گاهی

53 دو دشمن در کمین ماست، دایم

54 دو دشمن می‌دهد ما را شکنجه

55 برون: سرما درون: این آتش جوع

56 که بر ارکان ما افکنده پنجه »

57 «و … اینک … سومین دشمن … که ناگاه

58 برون جست از کمین و حمله‌ور گشت

59 سلاح آتشین … بی رحم … بی رحم

60 نه پای رفتن و نی جای برگشت »

61 «بنوش ای برف! گلگون شو، برافروز

62 که این خون، خون ما بی خانمان‌هاست

63 که این خون، خون گرگان گرسنه ست

64 که این خون، خون فرزندان صحراست »

65 «درین سرما، گرسنه، زخم خورده،

66 دویم آسیمه سر بر برف چون باد

67 ولیکن عزت آزادگی را

68 نگهبانیم، آزادیم، آزاد »

69 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

70 با شما هستم من، ای … شما

71 چشمه‌هایی که ازین راهگذر می‌گذرید

72 با نگاهی همه آسودگی و ناز و غرور

73 مست و مستانه هماهنگ سکوت

74 به زمین و به زمان می‌نگرید

75 او درین دشت بزرگ

76 چشمهٔ کوچک بی نامی بود

77 کز نهانخانه ی تاریک زمین

78 در سحرگاه شبی سرد و سیاه

79 به جهان چشم گشود

80 با کسی راز نگفت

81 در مسیرش نه گیاهی، نه گلی، هیچ نرست

82 رهروی هم به کنارش ننشست

83 کفتری نیز در او بال نشست

84 من ندیم شب و روزش بودم

85 صبح یک روز که برخاستم از خواب، ندیدم او را

86 به کجا رفته، نمی‌دانم، دیری ست که نیست

87 از شما پرسم من، ای … شما

88 رهروان هیچ نیاسودند

89 خوشدل و خرم و مستانه

90 لذت خویش پرستانه

91 گرم سیر و سفر و زمزمه‌شان بودند

92 با شما هستم من، ای … شما

93 سبزه‌های تر، چون طوطی شاد

94 بوته‌های گل، چون طاووس مست

95 که بر این دامنه‌تان دستی کشت

96 نقشتان شیرین بست

97 چو بهشتی به زمین، یا چو زمینی به بهشت

98 او بر آن تپهٔ دور

99 پای آن کوه کمر بسته ز ابر

100 دم آن غار غریب

101 بوتهٔ وحشی تنهایی بود

102 کز شبستان غم آلود زمین

103 در غروبی خونین

104 به جهان چشم گشود

105 نه به او رهگذری کرد سلام

106 نه نسیمی به سویش برد پیام

107 نه بر او ابری یک قطره فشاند

108 نه بر او مرغی یک نغمه سرود

109 من ندیم شب و روزش بودم

110 صبح یک روز نبود او، به کجا رفته، ندانم به کجا

111 از شما پرسم من، ای شما

112 طاووسان فارغ و خاموش نگه کردند

113 نگی بی غم و بیگانه

114 طوطیان سر خوش و مستانه

115 سر به نزدیک هم آوردند

116 با شما هستم من، ای شما

117 اخترانی که درین خلوت صحرای بزرگ

118 شب که‌اید، چو هزاران گله گرگ

119 چشم بر لاشهٔ رنجور زمین دوخته‌اید

120 واندر آهنگ بی آزرم نگهتان تک و توک

121 سکه‌هایی همه قلب و سیه اما به زر اندوده ز احساس و شرف

122 حیله بازانه نگه داشته، اندوخته‌اید

123 او در آن ساحل مغموم افق

124 اختر کوچک مهجوری بود

125 کز پس پستوی تاریک سپهر

126 در دل نیمشبی خلوت و اسرار آمیز

127 با دلی ملتهب از شعلهٔ مهر

128 به جهان چشم گشود

129 نه به مردابی یک ماهی پیر

130 هشت بر پولکش از وی تصویر

131 نه بر او چشمی یک بوسه پراند

132 نه نگاهی به سویش راه کشید

133 نه به انگشت کس او را بنمود

134 تا شبی رفت و ندانم به کجا

135 از شما پرسم من، ای … شما

136 گرگ‌ها خیره نگه کردند

137 هم صدا زوزه بر آوردند

138 ما ندیدیم، ندیدیمش

139 نام، هرگز نشنیدیمش

140 نیم شب بود و هوا ساکت و سرد

141 تازه ماه از پس کهسار برون آمده بود

142 تازه زندان من از پرتو پر الهامش

143 کز پس پنجره‌ای میله نشان می‌تابید

144 سایه روشن شده بود

145 و آن پرستو که چنان گمشده ای داشت، هنوز

146 همچنان در طلبش غمزده بود

147 ماه او را دم آن پنجره آورد و به وی

148 با سر انگشت مرا داد نشان

149 کاین همان است، همان گمشده ی بی سامان

150 که درین دخمهٔ غمگین سیاه

151 کاهدش جان و تن و همت و هوش

152 می‌شود سرد و خموش

153 خانه‌ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز

154 هر طرف می‌سوزد این آتش

155 پرده‌ها و فرش‌ها را، تارشان با پود

156 من به هر سو می‌دوم گریان

157 در لهیب آتش پر دود

158 وز میان خنده‌هایم تلخ

159 و خروش گریه‌ام ناشاد

160 از درون خستهٔ سوزان

161 می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

162 خانه‌ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم

163 همچنان می‌سوزد این آتش

164 نقش‌هایی را که من بستم به خون دل

165 بر سر و چشم در و دیوار

166 در شب رسوای بی ساحل

167 وای بر من، سوزد و سوزد

168 غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری

169 در دهان گود گلدان‌ها

170 روزهای سخت بیماری

171 از فراز بامهاشان، شاد

172 دشمنانم موذیانه خنده‌های فتحشان بر لب

173 بر من آتش به جان ناظر

174 در پناه این مشبک شب

175 من به هر سو می‌دوم

176 گریان ازین بیداد

177 می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

178 وای بر من، همچنان می‌سوزد این آتش

179 آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان

180 و آنچه دارد منظر و ایوان

181 من به دستان پر از تاول

182 این طرف را می‌کنم خاموش

183 وز لهیب آن روم از هوش

184 ز آن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود

185 تا سحرگاهان، که می‌داند که بود من شود نابود

186 خفته‌اند این مهربان همسای‌گانم شاد در بستر

187 صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر

188 وای، آیا هیچ سر بر می‌کنند از خواب

189 مهربان همسایگانم از پی امداد؟

190 سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد

191 می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد

192 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

193 لب‌ها پریده رنگ و زبان خشک و چاک چاک

194 رخساره پر غبار غم از سال‌های دور

195 در گوشه‌ای ز خلوت این دشت هولناک

196 جوی غریب ماندهٔ بی آب و تشنه کام

197 افتاده سوت و کور

198 بس سال‌ها گذشته کز آن کوه سربلند

199 پیک و پیام روشن و پاکی نیامده ست

200 وین جوی خشک، رهگذر چشمه‌ای که نیست

201 در انتظار سایهٔ ابری و قطره‌ای

202 چشمش به راه مانده، امدیش تبه شده ست

203 بس سال‌ها گذشته که آن چشمهٔ بزرگ

204 دیگر به سوی معبر دیرین روانه نیست

205 خشکیده است؟ یا ره دیگر گرفته پیش؟

206 او ساز شوق بود و سرود و ترانه داشت

207 و کنون که نیست، ساز و سرود و ترانه نیست

208 در گوشه‌ای ز خلوت دشت اوفتاده خوار

209 بر بستر زوال و فنا، در جوار مرگ

210 با آن یگانه همدم دیرین دیر سال

211 آن همنشین تشنه، چنار کهن، که نیست

212 بر او نه آشیانهٔ مرغ و نه بار و برگ

213 آنجا، در انتظار غروبی تشنه است

214 کز راه مانده مرغی بر او گذر کند

215 چون بیند آشیانه بسی دور و وقت دیر

216 بر شاخهٔ برهنهٔ خشکش، غریب وار

217 سر زیر بال برده، شبی را سحر کند

218 این است آن یگانه ندیمی که جوی خشک

219 همسایه است با وی و همراز و همنشین

220 وز سال‌های سال

221 در گوشه‌ای ز خلوت این دشت یکنواخت

222 گسترده است پیکر رنجور بر زمین

223 ای جوی خشک! رهگذر چشمهٔ قدیم

224 وقتی مه، این پرندهٔ خوشرنگ آسمان

225 گسترده است بر تو و بر بستر تو بال

226 آیا تو هیچ لب به شکایت گشوده‌ای

227 از گردش زمانه و نیرنگ آسمان؟

228 من خوب یادم آید ز آن روز و روزگار

229 کاندر تو بود، هر چه صفا یا سرور بود

230 و آن پاک چشمهٔ تو ازین دشت دیولاخ

231 بس دور و دور بود، و ندانست هیچ کس

232 کز کوهسار جودی، یا کوه طور بود

233 آنجا که هیچ دیده ندید و قدم نرفت

234 آنجا که قطره قطره چکد از زبان برگ

235 آنجا که ذره ذره تراود ز سقف غار

236 روشن چو چشم دختر من، پاک چون بهشت

237 دوشیزه چون سرشک سحر، سرد چون تگرگ

238 من خوب یادم آید ز آن پیچ و تابهات

239 و آنجا که آهوان ز لبت آب خورده‌اند

240 آنجا که سایه داشتی از بیدهای سبز

241 آنجا که بود بر تو پل و بود آسیا

242 و آنجا که دختران ده آب از تو برده‌اند

243 و کنون، چو آشیانه متروک، مانده‌ای

244 در این سیاه دشت، پریشان وسوت و کور

245 آه ای غریب تشنه! چه شد تا چنین شدی

246 لب‌ها پریده رنگ و زبان خشک و چاک چاک

247 رخساره پر غبار غم از سال‌های دور؟

248 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

249 نه چراغ چشم گرگی پیر

250 نه نفس‌های غریب کاروانی خسته و گمراه

251 مانده دشت بیکران خلوت و خاموش

252 زیر بارانی که ساعتهاست می‌بارد

253 در شب دیوانهٔ غمگین

254 که چو دشت او هم دل افسرده‌ای دارد

255 در شب دیوانهٔ غمگین

256 مانده دشت بیکران در زیر باران، آه، ساعت‌هاست

257 همچنان می‌بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر

258 نه صدای پای اسب رهزنی تنها

259 نه صفیر باد ولگردی

260 نه چراغ چشم گرگی پیر

261 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

262 عمر من دیگر چون مردابی ست

263 راکد و ساکت و آرام و خموش

264 نه از او شعله کشد موج و شتاب

265 نه در او نعره زند خشم و خروش

266 گاهگه شاید یک ماهی پیر

267 مانده و خسته در او بگریزد

268 وز خرامیدن پیرانه ی خویش

269 موجکی خرد و خفیف انگیزد

270 یا یکی شاخهٔ کم جرأت سیل

271 راه گم کرده، پناه آوردش

272 و ارمغان سفری دور و دراز

273 مشعلی سرخ و سیاه آوردش

274 بشکند با نفسی گرم و غریب

275 انزوای سیه و سردش را

276 لحظه‌ای چند سراسیمه کند

277 دل آسودهٔ بی دردش را

278 یا شبی کشتی سرگردانی

279 لنگر اندازد در ساحل او

280 ناخدا صبح چو هشیار شود

281 بار و بن برکند از منزل او

282 یا یکی مرغ گریزنده که تیر

283 خورده در جنگل و بگریخته چست

284 دیگر اینجا که رسد، زار و ضعیف

285 دست و پایش شود از رفتن سست

286 همچنان محتضر و خون آلود

287 افتد، آسوده ز صیاد بر او

288 بشکند آینهٔ صافش را

289 ماهیان حمله برند از همه سو

290 گاهگاه شاید مرغابی‌ها

291 خسته از روز بر او خیمه زنند

292 شبی آنجا گذرانند و سحر

293 سر و تن شسته و پرواز کنند

294 ورنه مرداب چه دیدیه ست به عمر

295 غیر شام سیه و صبح سپید؟

296 روز دیگر ز پس روز دگر

297 همچنان بی ثمر و پوچ و پلید؟

298 ای بسا شب که به مردب گذشت

299 زیر سقف سیه و کوته ابر

300 تا سحر ساکت و آرام گریست

301 باز هم خسته نشد ابر ستبر

302 و ای بسا شب که بر او می‌گذرد

303 غرقه در لذت بی روح بهار

304 او به مه می‌نگرد، ماه به او

305 شب دراز است و قلندر بیکار

306 مه کند در پس نیزار غروب

307 صبح روید ز دل بحر خموش

308 همه این است و جز این چیزی نیست

309 عمر بی حادثهٔ بی جر و جوش

310 دفتر خاطره‌ای پاک سپید

311 نه در او رسته گیاهی، نه گلی

312 نه بر او مانده نشانی نه، خطی

313 اضطرابی تپشی، خون دلی

314 ای خوشا آمدن از سنگ برون

315 سر خود را به سر سنگ زدن

316 گر بود دشت گذشتن هموار

317 ور بوده درخت سرازیر شدن

318 ای خوشا زیر و زبرها دیدن

319 راه پر بیم و بلا پیمودن

320 روز و شب رفتن و رفتن شب و روز

321 جلوه گاه ابدیت بودن

322 عمر “من” اما چون مردابی ست

323 راکد و ساکت و آرام و خموش

324 نه در او نعره زند مجو و شتاب

325 نه از او شعله کشد خشم و خروش

326 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

327 سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت،

328 سرها در گریبان است

329 کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

330 نگه جز پیش پا را دید، نتواند،

331 که ره تاریک و لغزان است

332 وگر دست ِ محبت سوی کس یازی،

333 به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛

334 که سرما سخت سوزان است

335 نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک

336 چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

337 نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم

338 ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

339 مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر ِ پیرهن چرکین!

340 هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی…

341 دمت گرم و سرت خوش باد!

342 سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

343 منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم

344 منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

345 منم، دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور

346 نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

347 بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

348 حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

349 تگرگی نیست، مرگی نیست

350 صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

351 من امشب آمدستم وام بگزارم

352 حسابت را کنار جام بگذارم

353 چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

354 فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست

355 حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی ِ سرد ِ زمستان است

356 و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

357 به تابوت ستبر ظلمت نه توی ِ مرگ اندود، پنهان است

358 حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

359 سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

360 هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان،

361 نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،

362 درختان اسکلت‌های بلور آجین

363 زمین دلمرده، سقفِ آسمان کوتاه،

364 غبار آلوده مهر و ماه،

365 زمستان است

366 تهران، دی ماه ۱۳۳۴

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر