هنگام رسیده از اخوان ثالث اشعار پراکنده 75

اخوان ثالث

آثار اخوان ثالث

اخوان ثالث

هنگام رسیده بود، ما در این

1 هنگام رسیده بود، ما در این

2 کمتر شکی نمی‌توانستیم

3 آمد روزی که نیک دانستند

4 آفاق این را و نیک دانستیم

5 هنگام رسیده بود، می‌گفتند

6 هنگام رسیده است ؛ اما شب

7 نزدیک غروب زهره، در برجی

8 مرغی خواند که هوی کو کوکب

9 آن مرغ که خواند این چنین سی بار

10 این جنگل خوف سوزد اندر تب

11 آنگاه دگر بسا دلا با دل

12 آنگاه دگر بسا لبا بر لب

13 پیری که نقیب بود،‌ آمد، گفت

14 هنگام رسیده است ؛ اما باد

15 انگیخته ابری آنچنان از خاک

16 کز زهره نشان نمانده بر افلاک

17 جمعی ز قبیله نیز می‌گفتند

18 هنگام رسیده است ؛ مرغ اما

19 دیری ست نشسته خامش و گویا

20 رفته ست ز یاد و رد جاویدش

21 ناخوانده هنوز هفت باری بیش

22 سرگشته قبیله،‌ هر یک سویی

23 باریده هزار ابر شک در ما

24 و افکنده سیاه سایه‌ها بر ما

25 هنگام رسیده بود؟ می‌پرسیم

26 و آن جنگل هول همچنان بر جا

27 شب می‌ترسیم و روز می‌ترسیم

28 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

29 دگر ره شب آمد تا جهانی سیا کند

30 جهانی سیاهی با دلم تا چه‌ها کند

31 بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد

32 همان گوهر آجین خیمه‌اش را به پا کند

33 سپی گله‌اش را بی شبانی کند یله

34 در این دشت ازرق تا بهر سو چرا کند

35 بدان زال فرزندش سفر کرده می نگر

36 که از بعد مغرب چون نماز عشا کند

37 سیم رکعت است این غافل اما دهد سلام

38 پس آنگه دو دستش غرقه در چین فرا کند

39 به چشمش چه اشکی راستی‌ای شب این فروغ

40 بیاید تو را جاوید پر روشنا کند

41 غریبان عالم جمله دیگر بس ایمنند

42 ز بس کاین زن اینک بیکرانه دعا کند

43 اگر مرده باشد آن سفر کرده وای وای

44 زنک جامه باید چون تو جامهٔ عزا کند

45 بگوی شب آیا کائنات این دعا شنید

46 و مردی بود کز اشک این زن حیا کند؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر