رقصید از نصرت رحمانی اشعار پراکنده 7

نصرت رحمانی

آثار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

رقصید

1 رقصید

2 پر زد، رمید

3 از سر انگشت او پرید

4 [سکه]گفتم: خط

5 پروانهٔ مسین

6 پرواز کرد

7 چرخید، چرخید

8 پرپر زنان چکید؛ کف جوی پر لُجن.

9 تابید، سوخت فضا را نگاه‌ها

10 بر هم رسید

11 در هم خزید

12 در سینه عشق‌های سوخنه فریاد می‌کشید:

13 ـ ای یأس، ای امید!

14 آسیمه‌سر به‌سوی «سکه» تاختیم

15 از مرز هست و نیست

16 تا جوی پُر لجن

17 با هم شتافتیم

18 آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.

19 پروانهٔ مسین

20 آئینه‌وار! بر پا نشسته بود در پهنهٔ لجن!

21 و هر دو روی آن

22 خط بود

23 خطی به‌سوی پوچ، خطی به مرز هیچ

24 اندوه لرد بست

25 در قلبواره‌اش

26 و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:

27 پس… آه، نقش شیر!؟

28 روئید اشک

29 خاموش گشت.

30 گفتم:

31 کُنام شیر لجن‌زار نیست، نیست!

32 خط است و خال

33 گذرگاه کرم‌ها

34 اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است

35 میعادگاه زشتی و پستی‌ست.

36 از هم گریختیم

37 بر خط سرنوشت

38 خونابه ریختیم.

39 ما هر دو باختیم

40 ما هر دو باختیم.

41 دیرینه زخم

42 یار به یاد آر

43 اینک اجاق شعر من است

44 در سرد این سیاه که می سوزد

45 و می دوزد

46 یلدای درد بر لب دامان “بامداد”

47 شاید لهیب کوره ی خورشید را برافروزد

48 دیرینه زخم

49 در بادهای مهاجر چه خوانده ای

50 که پژواکش

51 ترجیع بند آزادی ست

52 منشور اشکهایت

53 ترصیع واژگان

54 بر نیم تاج سحرگاهان

55 شعر شبانه ات

56 میعاد عاشقان

57 در معبر زمان   دیرینه زخم

58 هق هق بی گاه

59 در معبد پگاه

60 بر خاک دوست

61 تیمم کن

62 باید قدح گرفت

63 تا ارتفاع مستی

64 پر پرواز کرد باز

65 افسوس

66 بیهوده بوسه بر لب تیغ تبر زدیم

67 هرگز نگاه نکردیم

68 در انحنای شب

69 وقتی که باد در گلوی کوچه تاب خورد

70 دیگر به پشت سر نگاه نکردیم

71 تابوت خویش را به دوش کشیدیم با تعب

72 در سوگواری یاران هم نبرد

73 با دردهایمان

74 تهمت به جاودانگی عشق می زدیم

75 با عشق هایمان

76 بهتان به درد

77 بیگانگی رسالت ما بود

78 دیرینه یار

79 شاعر گر اعتبار نبخشد

80 بر جمله کائنات

81 شاعر اگر ننگارد

82 دیباچه ای ز عشق

83 بر کتیبه ی ایام

84 شاعر اگر ندرخشد در این ظلام

85 باید در انجماد سنگ شود سنگ

86 بر جام های بلورین

87 آری منم تَرَک یأس

88 بر ساغر یقین

89 دیرینه یار به یاد آر

90 وقتی که بید بُنان خشک می شدند

91 مردانی آمدند

92 از دودمان خون

93 که در آسمانشان

94 رنگین کمان نبود

95 مردان بی تبار که بر خاطرات ما

96 گفتند : آرزو

97 آکنده بود باورشان از مه و ملال

98 دیرینه زخم ،‌ کهن یار

99 آنک تویی که عشق و جنون را

100 در هفت پستو پنهان نموده ای

101 اینک منم

102 زانو شکسته ای

103 در روی نطعی خونبار

104 زیر تبر ، شمارش معکوس

105 آغاز گشته است

106 خاموشی است

107 بر لب درگاه آخرین

108 دیرینه زخم

109 کهن یار

110 نصرت رحمانی

111 این روزها اینگونه‌ام،ببین

112 دستم چه کُند پیش می‌رود

113 انگار هر شعر باکره‌ای را نوشته‌ام

114 پایم چه خسته می‌کشدم

115 گویی کت بسته از خم هر راه رفته‌ام

116 تا زیر هر کجا.

117 حتی شنوده‌ام هر بار شیون تیر خلاص را

118 ای دوست این روزها با هر که دوست می‌شوم

119 احساس می‌کنم آنقدر دوست بوده‌ام که

120 وقت خیانت است.

121 انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است

122 دیریست هیچ‌کار ندارم

123 وقتی که هیچ کار نداری

124 تو هیچ کاره‌ای

125 مانند یک وزیر

126 من هیچ‌ کاره‌ام

127 یعنی که شاعرم.

128 آغاز انهدام چنین است

129 اینگونه بود

130 آغاز انقراض سلسۀ مردان

131 تنها بر سنگ گور من بنویسید

132 یک جنگنجو که نجنگید

133 اما شکست خورد.

134 بر دستهایمان

135 بالای تخت به دیوار بر میادین شهر

136 حتی بر دکمه های … جلیقه

137 زنجیر بسته ایم و یک ساعت

138 بی آنکه قبله نمایی به دست بگیریم

139 در موجتاب آینه را ندیم

140 و … واماندیم

141 زندان چه هست ؟ جز انسان درون خود

142 راستی که هیچ زندانی به کوچکی مغز نیست

143 آری ما همه زندانیان خویشتنیم

144 ((نصرت رحمانی))

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر