-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رقصید
2 پر زد، رمید
3 از سر انگشت او پرید
4 [سکه]گفتم: خط
5 پروانهٔ مسین
6 پرواز کرد
7 چرخید، چرخید
8 پرپر زنان چکید؛ کف جوی پر لُجن.
9 تابید، سوخت فضا را نگاهها
10 بر هم رسید
11 در هم خزید
12 در سینه عشقهای سوخنه فریاد میکشید:
13 ـ ای یأس، ای امید!
14 آسیمهسر بهسوی «سکه» تاختیم
15 از مرز هست و نیست
16 تا جوی پُر لجن
17 با هم شتافتیم
18 آنگه نگاه را به تن سکه بافتیم.
19 پروانهٔ مسین
20 آئینهوار! بر پا نشسته بود در پهنهٔ لجن!
21 و هر دو روی آن
22 خط بود
23 خطی بهسوی پوچ، خطی به مرز هیچ
24 اندوه لرد بست
25 در قلبوارهاش
26 و خنده را شیار لبانش مکید و گفت:
27 پس… آه، نقش شیر!؟
28 روئید اشک
29 خاموش گشت.
30 گفتم:
31 کُنام شیر لجنزار نیست، نیست!
32 خط است و خال
33 گذرگاه کرمها
34 اینجا نه کشتگاه عشق و غرور است
35 میعادگاه زشتی و پستیست.
36 از هم گریختیم
37 بر خط سرنوشت
38 خونابه ریختیم.
39 ما هر دو باختیم
40 ما هر دو باختیم.
41 دیرینه زخم
42 یار به یاد آر
43 اینک اجاق شعر من است
44 در سرد این سیاه که می سوزد
45 و می دوزد
46 یلدای درد بر لب دامان “بامداد”
47 شاید لهیب کوره ی خورشید را برافروزد
48 دیرینه زخم
49 در بادهای مهاجر چه خوانده ای
50 که پژواکش
51 ترجیع بند آزادی ست
52 منشور اشکهایت
53 ترصیع واژگان
54 بر نیم تاج سحرگاهان
55 شعر شبانه ات
56 میعاد عاشقان
57 در معبر زمان دیرینه زخم
58 هق هق بی گاه
59 در معبد پگاه
60 بر خاک دوست
61 تیمم کن
62 باید قدح گرفت
63 تا ارتفاع مستی
64 پر پرواز کرد باز
65 افسوس
66 بیهوده بوسه بر لب تیغ تبر زدیم
67 هرگز نگاه نکردیم
68 در انحنای شب
69 وقتی که باد در گلوی کوچه تاب خورد
70 دیگر به پشت سر نگاه نکردیم
71 تابوت خویش را به دوش کشیدیم با تعب
72 در سوگواری یاران هم نبرد
73 با دردهایمان
74 تهمت به جاودانگی عشق می زدیم
75 با عشق هایمان
76 بهتان به درد
77 بیگانگی رسالت ما بود
78 دیرینه یار
79 شاعر گر اعتبار نبخشد
80 بر جمله کائنات
81 شاعر اگر ننگارد
82 دیباچه ای ز عشق
83 بر کتیبه ی ایام
84 شاعر اگر ندرخشد در این ظلام
85 باید در انجماد سنگ شود سنگ
86 بر جام های بلورین
87 آری منم تَرَک یأس
88 بر ساغر یقین
89 دیرینه یار به یاد آر
90 وقتی که بید بُنان خشک می شدند
91 مردانی آمدند
92 از دودمان خون
93 که در آسمانشان
94 رنگین کمان نبود
95 مردان بی تبار که بر خاطرات ما
96 گفتند : آرزو
97 آکنده بود باورشان از مه و ملال
98 دیرینه زخم ، کهن یار
99 آنک تویی که عشق و جنون را
100 در هفت پستو پنهان نموده ای
101 اینک منم
102 زانو شکسته ای
103 در روی نطعی خونبار
104 زیر تبر ، شمارش معکوس
105 آغاز گشته است
106 خاموشی است
107 بر لب درگاه آخرین
108 دیرینه زخم
109 کهن یار
110 نصرت رحمانی
111 این روزها اینگونهام،ببین
112 دستم چه کُند پیش میرود
113 انگار هر شعر باکرهای را نوشتهام
114 پایم چه خسته میکشدم
115 گویی کت بسته از خم هر راه رفتهام
116 تا زیر هر کجا.
117 حتی شنودهام هر بار شیون تیر خلاص را
118 ای دوست این روزها با هر که دوست میشوم
119 احساس میکنم آنقدر دوست بودهام که
120 وقت خیانت است.
121 انبوه غم حریم و حرمت خود را از دست داده است
122 دیریست هیچکار ندارم
123 وقتی که هیچ کار نداری
124 تو هیچ کارهای
125 مانند یک وزیر
126 من هیچ کارهام
127 یعنی که شاعرم.
128 آغاز انهدام چنین است
129 اینگونه بود
130 آغاز انقراض سلسۀ مردان
131 تنها بر سنگ گور من بنویسید
132 یک جنگنجو که نجنگید
133 اما شکست خورد.
134 بر دستهایمان
135 بالای تخت به دیوار بر میادین شهر
136 حتی بر دکمه های … جلیقه
137 زنجیر بسته ایم و یک ساعت
138 بی آنکه قبله نمایی به دست بگیریم
139 در موجتاب آینه را ندیم
140 و … واماندیم
141 زندان چه هست ؟ جز انسان درون خود
142 راستی که هیچ زندانی به کوچکی مغز نیست
143 آری ما همه زندانیان خویشتنیم
144 ((نصرت رحمانی))