از تو سخن از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 22

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

از تو سخن از به آرامی

1 از تو سخن از به آرامی

2 از تو سخن از به تو گفتن

3 از تو سخن از به آزادی

4 وقتی سخن از تو می گویم

5 از عاشق از عارفانه می گویم

6 از دوستت دارم

7 از خواهم داشت

8 از فكر عبور در به تنهایی

9 من با گذر از دل تو می كردم

10 من با سفر سیاه چشم تو زیباست

11 خواهم زیست

12 من با به تمنای تو خواهم ماند

13 من با سخن از تو

14 خواهم خواند

15 ما خاطره از شبانه می گیریم

16 ما خاطره از گریختن در یاد

17 از لذت ارمغان در پنهان

18 ما خاطره ایم از به نجواها

19 من دوست دارم از تو بگویم را

20 ای جلوه ی از به آرامی

21 من دوست دارم از تو شنیدن را

22 تو لذت نادر شنیدن باش

23 تو از به شباهت از به زیبایی

24 بر دیده تشنه ام تو دیدن باش

25 تا رها سازم سرودم را

26 عشق را آیینه كردم

27 در دل آیینه تصویری ندانم از كجا

28 رویید

29 جان شكفت از شوق دیدار و سرودم را

30 در شكوه سبز آینه رهاتر كرد

31 ای نگاه تو نسیم نور

32 انتظار ساقه را پیغام روییدن

33 ای تماشا !‌ ای طنین دور

34 دیده را در راه تاریك عطش ها

35 صبح نوشیدن

36 خسته از دیدار خویش ام باز كن

37 در تنم جوبار گرم خواب را

38 شایدم بیراهه ی رویا دهد

39 جلوه های روشن محراب را

40 شاید از شوق نیایش دست ها

41 از تنم پرواز گیرد سوی تو

42 شاید آن قندیل های سز تاب

43 شعله در من ریزد از جادوی تو

44 باز كن پیوند مژگان ها كه رود

45 در دل نیزار ها جاری شود

46 مردم چشم مرا بنواز تا

47 نقطه ی پایان بیزاری شود

48 در شكوه سبز آینه رهاتر شد

49 تا سرود من

50 جنبشی افتاد بر تصویر

51 فاصله ای باز كرد

52 از من جداتر شد

53 (اشعار یدالله رؤیایی)

54 نشست پرتو حیرت

55 به دستهای نیایشگرم

56 خمیده سقه ی تردید

57 به روی شچمه ی جوشان باورم

58 میان آینه و من

59 شكست شوق تماشا

60 ز چشم دختر تصویر

61 پرید جلوه ی رویا

62 درنگ عاطفه از گامم اشتیاق گرفت

63 به خواب آینه آوار شد حماسه دور

64 صدای روشن اشكی كه گرم بود هنوز

65 به اهتزاز نگاهم شكست راز بلور

66 كه سایه ای سرشار آمد از غم

67 درون بیدارم

68 كه خسته خواند ملالی غریب را

69 كدام مرد ؟

70 ندانم

71 كدام لب در من

72 میان فاصله ی لحظه ها نشست و سرود ؟

73 كدام حاجت در من

74 دریچه های حرفم به سرگذشت گشود ؟

75 تو آن نسیم سبكبال نرم پروازی

76 كه بر شدی چو غباری ز دور دست تنم

77 من از كرانه ی دور دیار تنهاییم

78 چو موج خسته دریدم ز شوق پیرهنم

79 چو آمدی به تن آشفته گشتم از دیدار

80 چو رفتی از غم تو سر به سنگ كوبیدم

81 دوباره باز به راه تو بازگشتم تا

82 گریز عطر تو از راه دور بوییدم

83 هوس بهسینه ام آشفت تا تو دور شدی

84 نفس دریغ ! دگر با تلاش یار نماند

85 چو آمدم كه غریوت دهم : ز ره برگرد

86 وجودم آب شد از من دگر غبار نماند

87 طلای ساحل مژگان بی تكان

88 برید جاده ی دریای دور را

89 دوباره پلك چ بگشود باز هم بر هم ریخت

90 ستیز سایه و سودای نور را

91 (اشعار یدالله رؤیایی)

92 ماورای روشن آینه را

93 سایه ای آشفته كرد از دور دست

94 پر زد از اقصای آن دشت زلال

95 دختر تصویر را درهم شكست

96 شكوه ای بیدار شد در پوستم

97 اندهی لغزید روی دستهام

98 آه ! اگر باز آشنا می آمدم

99 آن خیال خالی رویای خام

100 روزنی خندید و آوار صدا

101 آستان نور را لبریز كرد

102 یك دهان باز در متن غبار

103 طعنه ای را خواند

104 ای آزرده مرد

105 مانده ای بس در خم بیراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ

106 در اشاره های گرم آفتاب و رنگ

107 در زبان بوته و تصویر مانده

108 خط هر سودا !‌ خطا خوانده

109 با كدامین مژده رویا گرم می داری ؟

110 خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟

111 رو سرودت را به مهر آب ها بسپار

112 اینجا همزبانی نیست

113 قصه ی پاك نوازش را به دست خواب ها بسپار

114 اینجا مهربانی نیست

115 با وزش های دراز آه من

116 آینه ام چون غروبی تار شد

117 دست بردم تاغبارش بسترم

118 طعنه ای باز ن میان بیدار شد

119 ای به جان خاموش

120 ای به تن خسته

121 دیرگاهی چشم بر نقش سحر بسته

122 دور را پاییده چون گوش خروس صبح

123 خوانده ناهنگام با هر بانگ كز دور آشنا اید

124 هی به خود بسپار بسیار گفته : شب نمی یاید

125 آرزو گم كرده ای بس مانده حیران : از چه جویی

126 با كه پویی راه

127 با سر سودایی خود در كلاف دیگران گم

128 روزگاری تاج خونین كرده از منقار دوست

129 با كوبیده به بام روشن همسایه : كان گم كرده اوست

130 اینك از این آینه در این خلیج ساكن و آرام

131 با كدامین دختر تصویر رویا گرم می داری ؟

132 خشكسار اشتیاقت را نهال وعده می كاری ؟

133 با تپش های دل تو هیچ دل را گرمی پرواز نیست

134 هیچ كس با دیگری دمساز نیست

135 یكدم از چشمم قطار روزها

136 چون تبی تابید و چون دودی گذشت

137 در تنم هر چه زمان بود ایستاد

138 چهره ام سیراب سال و ماه گشت

139 پیر گشتم چون زمین دیر سال

140 پیری صد ریشه در من می دمید

141 لحظه ای با هر چه ماندم ناشناس

142 نبض من در قرن دیگر می تپید

143 (اشعار یدالله رؤیایی)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر